امام زمان(عج) در شهادت حضرت زینب(س)

محمدعلی بیابانی


هی داد می زنیم که از تو نشانه نیست
یک روز می رسی تو و جای بهانه نیست

یا عرض حاجت است، و یا که شکایت است
آقا ببخش اگر غزلم عاشقانه نیست

خوشحالم از فراق تو شعری سرودم و
تاریخ ماندگاری آن جاودانه نیست

ما را به بام خود بنشان که بدون تو
در هیچ جا نشانه ای از آب و دانه نیست

گفتم بیا به خانه ی قلبم؛ تو آمدی...
تو آمدی ولی کسی انگار خانه نیست

با تیغ روزگار چه بهتر جدا شود
وقتی سرم طفیلی این آستانه نیست

عجل علی ظهورک یا صاحب الزمان
دیگر زیاد بر لبمان این ترانه نیست

جز در غم کمان شدن عمه زینبت
خون اشک های جاری تو بی کرانه نیست

مرد از غم نمردن در ماتم حسین
بر پیکرش بگو که رد تازیانه نیست



موضوعات مرتبط: امام زمان(عج) - مناسبت ها
[ 3 / 2 / 1395 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار امام زمان(عج) - ماه رجب

 

برات حرف ندارم… شما بفرمائید
به این بهانه نگاهی به ما بفرمائید

به وقتِ نافله ی صبح ای مسیحا دم
ز بختِ خفته ملولم ؛ دعا بفرمائید

اگر قنوت گرفتی بین آن ؛ به خودت
سفارشِ منِ وامانده را بفرمائید

هنوز خانه تکانی نکرده این دل من
و مانده ام که بیایی ؛ کجا ؟ بفرمائید

نشسته ام سرِ راهت خودت بلندم کن
تکان نمی خورم از جا تا بفرمائید

بخیل نیستم آقا فقط مرا نه، نه
تو را به خدا همه را با خدا بفرمائید

بگیر هر چه به من می دهند این مردم
مرا ندارتر از هر گدا بفرمائید

لباسِ پاره به سائل چه قدر می آید
لباسِ فقر به من هم عطا بفرمائید

برای آمدنت احترام باید کرد
از این به بعد به جای بیا، بفرمائید

عزیزِ فاطمه نزدیکِ نیمه ی رجب است
اجازه ی سفر کربلا بفرمائید
 

اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید



موضوعات مرتبط: امام زمان(عج) - مناسبت ها

برچسب‌ها: اشعار امام زمان(عج) - ماه رجب
[ 8 / 2 / 1394 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار امام زمان(عج) در شهادت امام هادی(ع)

هرچند بی تو غصه هست و نیست شادی
از یادت اما با صفاتر نیست یادی

شادی وصلی هست حتما بعد از این که
در سینه ام درد فراقت را نهادی

آقا به یاد صبح موعودت می افتم
با جلوه ی خورشید از هر بامدادی

گستاخی این چند خط درد دلم را
بگذار روی جهل ، روی بی سوادی

هر بار که می خوانمت من حتم دارم
که حرف این آلوده را هم گوش دادی

نام تو را می خوانم و می دانم آقا
هست از سر من این سعادت هم زیادی

تو مهربانی ، تو کریمی ، تو جوادی
باب الحوائج هستی و باب المرادی

ما میهمان خانه ات هستیم امشب
ای مرثیه خوان مصیبت های هادی
 

اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید




موضوعات مرتبط: امام هادی(ع) - شهادتامام زمان(عج) - مناسبت ها

برچسب‌ها: اشعار امام زمان(عج) در شهادت امام هادی(ع)
[ 1 / 2 / 1394 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

امام زمان(عج) . پیشواز ماه رجب


سیّد پوریا هاشمى

لطف اگر لطف تو شد دست گدا خوبتر است
سر این سفره زمین‎گیری ما خوبتر است

آخرِ، سر به هوا بودن اگر لطف شماست
هر چه نوکر بشود سر به هوا خوبتراست

هم خجالت زده‎ام هم به شما دلگرمم
ماندنم بین همین خوف و رجا خوبتر است

ما به اینجا نه پی نان و نمک آمده‎ ایم
با کمی آب تصدُّق به گدا خوبتر است

حُسن سجاده به این گریه‎ی نیمه شبهاست
اهل طاعت بشود اهل بُکا خوبتر است

گر چه خوب است همین قدر که محتاج توام
بپذیرید در این خیمه مرا خوبتر است

حیف این خاک که تنزیل مقامش بدهند
خاکِ پای تو اگر نیست طلا، خوبتر است

جمکران سنگ نشانی‎ست که ره گم نشود
خانه با بودن یک قبله‎نما خوبتر است

دارد از را ه رجب می‎رسد و آن شب‎ها
گریه‎کن که برسد کرب‎وبلا خوبتر است






موضوعات مرتبط: امام زمان(عج) - مناسبت هاماه رجب

برچسب‌ها: امام زمان(عج) پیشواز ماه رجب
[ 30 / 1 / 1394 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

مناجات با امام زمان(ع) گریز آخر به روضه امام حسین(ع)

از فراقت چشم هایم غرق باران می شود
عاشق هجران کشیده زود گریان می شود

درد غفلت یک طرف، درد جدایی یک طرف
مشکلاتم یک به یک دارد فراوان می شود

از خودم ناراضی ام از بس که دنیایی شدم
دل اگر شد جای غیر از یار، ویران می شود

داروی این درد بی درمان فقط در دست توست
درد من با بوسه بر پای تو درمان می شود

یابن الزهرا چاره ای کن مرگ دارد می رسد
آفتاب روی تو پس کی نمایان می شود؟

خوش به حال نوکری که پاک و بی آلایش است
این چنین شخصی در آغوش تو مهمان می شود

هر که از فعل حرام و شُبهه دوری می کند
مور هم باشد اگر، روزی سلیمان می شود

سربلند از امتحان عاشقی آید برون
عاشقی که همّت وصلش دو چندان می شود

کوری چشم حسودانی که طعنه می زنند
عاقبت می آیی و دنیا گلستان می شود

جزء بکّائین شدی با گریه بر جدّت حسین
اشک می ریزی و قلبت بیت الاحزان می شود

هر کسی که مُنکِر گریه برای جدّ توست
شک ندارم تغذیه از دست شیطان می شود

تا نفس در سینه ام باقی ست گریه می کنم
گریه ام خرج غم شاه شهیدان می شود

محمد فردوسی



موضوعات مرتبط: امام زمان(عج) - مناسبت ها

برچسب‌ها: مناجات با امام زمان(ع) گریز آخر به روضه امام حسین(ع)
[ 8 / 6 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار امام زمان(ع) در شب قدر

يک بار اگر که با تو شبم سر شود بس است
يا خاک پاي حضرتت اين سر شود بس است

احيا گرفته ام که تو احيا کني مرا
قدرم اگر که با تو مقدر شود بس است

خيري نديده ام من از عمري که بي تو رفت
اين عمر اگر به ديدنت آخر شود بس است

اندازه چکيدن يک قطره اشک هم
محض فراق، چشمم اگر تر شود بس است

نه من که روزه هاي همه روزگار با
يک روز، روزه ي تو برابر شود بس است

امشب مرا بخاطر جدت علي ببخش
آقا که راضي از دل نوکر شود بس است

محمد بياباني



موضوعات مرتبط: امام زمان(عج) - مناسبت هاامام زمان(ع) وشب قدر

برچسب‌ها: اشعار امام زمان(ع) در شب قدر
[ 27 / 4 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار مناجات با امام زمان (ع) در ماه مبارک رمضان


بلبل از دوری گلزار نمیرد چه کند ؟
عاشق از دوری دلدار نمیرد چه کند ؟

خار از شاخه اگر گشت جدا می میرد
از غم دوری گل ، خار نمیرد چه کند ؟

دردمندی که سر کوی طبیبش نبرند
نا امیدانه دل زار نمیرد چه کند ؟

سایه انداخت ، اگر غربت و هجران به سری
دلش از حسرت دیدار نمیرد چه کند ؟

آنکه یک عمر به اغیار دلش خوش بوده
حالی از عشق رخ یار نمیرد چه کند ؟

هر زمان یاد ز الطاف خداوند کند
از سر شرم گنهکار نمیرد چه کند ؟

توبه گر دست دهد با دل این توبه شکن
تا شب از خجلت بسیار نمیرد چه کند ؟

مژده ، شد میکده بر پا و مِی اش حُبِّ علیست
مست این باده ی گلنار نمیرد چه کند ؟

هر دلی قابل آن نیست ، علی دوست شود
هر که شد محرم اسرار نمیرد چه کند ؟

پسر حیدر کرّار بیا ، یا مهدی
میثم شیعه سرِ دار نمیرد چه کند ؟

سید محمد میر هاشمی



موضوعات مرتبط: امام زمان(عج) - مناسبت هامناجات با امام زمان(ع)

برچسب‌ها: اشعار مناجات با امام زمان (ع) در ماه مبارک رمضان
[ 26 / 4 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار مناجات با امام زمان(عج) در ماه مبارک رمضان

     

 خراب کرده ام آقا خودت درستش کن
      امید آخر دنیا خودت درستش کن

      نمانده پشت  سر من پلی که برگردم
      خراب کرده ام آقا خودت درستش کن

      ببین چگونه به هم  خورده کار من ماندم
      به حق حضرت زهرا خودت درستش کن

      گرفت دست مرا هرکسی ، زمینم زد
      شکست بال و پرم را خودت درستش کن

      سفال توبه خود را شکسته ام از بس
      تر ک ترک شده اما خودت درستش کن

      اگرچه پیش تو در خلوت آبرویم رفت
      برای محشر کبری خودت درستش کن

      ثمر نداده درخت الهی العفوم
      به پیش  صاحب نجوا خودت درستش کن

      شکسته بال و پر من ولی دلم تنگ است
      سفر به کرببلا را خودت درستش کن

   موسی علیمرادی


*********************


      ندیده برده دل ز ما صورت دلربای تو
      جلوه‌گر از نقاب، هم روی خدانمای تو

      مصلح کل عالمی منجی نسل آدمی
      دست خداست سیدی! دست گره‌گشای تو

      پیش‌تر از ولادتم مهر تو بوده عادتم
      تو بودی آشنای من، من شدم آشنای تو

      همدم سینه‌خستگان! یاور دل‌شکستگان!
      ای همه جا کنار من بگو کجاست جای تو

      تو کعبه‌‌ای تو زمزمی ذکر بگو مگر دمی
      رسد به گوش عالمی زمزمۀ دعای تو

      چه می‌شود که دل برد دیدۀ تو ز دست ما
      چه می‌شود که گل کند بوسۀ ما به پای تو

      خوش آن دمی که بنگرد شهید دشت کربلا
      پرچم سرخ خویش را بر سر شانه‌های تو

      رو به سوی مطاف کن طواف کن طواف کن
      تا ببرد دل از حرم چهرۀ دلربای تو

      صدایت از حرم رسد به گوش عالمی، ولی
      خوشا کسی که در حرم می‌شنود صدای تو

      سلطنت بهشت را خنده زنان رها کند
  «میثم» اگر شبی شود پشت دری گدای تو

     غلامرضا سازگار




موضوعات مرتبط: امام زمان(عج) - مناسبت ها

برچسب‌ها: اشعار مناجات با امام زمان(عج) در ماه مبارک رمضان
[ 23 / 4 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار مناجات با امام زمان(عج) در ماه مبارک رمضان


فكري به حال اين دل بي‌ اختيار كن
آهوي بي پناه و رها را شكار كن

يوسف شدي و خلق زليخاي تو شدند
كمتر ز چشم دلشدگانت فرار كن

اطراف، پُر شده ز طرفدارهاي تو
يك گوشه چشم نيز به گوشه كنار كن

دل دادنم ز عاقبت يك نگاه توست
اين لطف را هميشگي و پايدار كن

روز ظهور اگر بدنم زير خاك بود
يك فاتحه بيا سر قبرم نثار كن

تو مثل نوح از بغلم ساده رد نشو
با زور هم شده پسرت را سوار كن

يك نيمه شب اگر به مناجات مي روي
ما را ببر كنار خودت همجوار كن

علي صالحي



موضوعات مرتبط: امام زمان(عج) - مناسبت ها

برچسب‌ها: اشعار مناجات با امام زمان(عج) در ماه مبارک رمضان
[ 15 / 4 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار مناجات با امام زمان(عج) در ماه مبارک رمضان


      نفس به سینه مبدل به آه خواهد شد
      بدون تو همه عمرم تباه خواهد شد

      فدای آن رمضانی که با تو می آید
      و با حضور تو شامش پگاه خواهد شد

      اگرچه ماه خدا؛ باز بی تو خاموش است
      به نور روی تو این ماه، ماه خواهد شد

      کنار سفرۀ این افتتاح خوشحالم
      که در کنار تو ماه افتتاح خواهد شد

      فدای چشم رحیمت! دل سیاهم را
      اگر نگاه کنی بی گناه خواهد شد

      قدم گذار به چشمم که با رسیدن تو
      نصیب چهرۀ من گرد راه خواهد شد

      به هر که گفت رهایت کنم به او گفتم
      گدا همیشه در این خانه شاه خواهد شد

      دخیل دامن شش ماهۀ حسین شدیم
      بساط گریه دوباره به راه خواهد شد

      محمد بیابانی



موضوعات مرتبط: امام زمان(عج) - مناسبت ها

برچسب‌ها: اشعار مناجات با امام زمان(عج) در ماه مبارک رمضان
[ 14 / 4 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار امام زمان(عج) در ماه مبارک رمضان

 

      پژمرده ام...زردم ...بهار این خزان باش
      پاییزی ام ، ای مهر با من مهربان باش
      
      حالا که شیطان را خدا زنجیر کرده
      باران رحمت بر زمین و آسمان باش
      
      آقا بیا تا روزه هامان جان بگیرد
      قرآن بخوان در گوش دل ، آرام جان باش
      
      افطارها در غیبتت لطفی ندارد
      یک شب کنار سفره ی ما میهمان باش
      
      یک شب بیا و چشم ما را غرق خون کن
      در روضه ی جد غریبت ، روضه خوان باش
      
      اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید


***********************


      ای کاش ببینیم همه ماه نهان را
      همراه طلوع تو شروع رمضان را
      
      با تلخی اشک غمت افطار نمودیم
      از مسجدمان تا که شنیدیم اذان را
      
      چندیست که چشمان زمین بی تو ندیده است

      از باد صبا آن نفس مشک فشان را

      
      تلخند زبانها بگذار از تو بگویند

      تا نام تو تغییر دهد طعم دهان را

      
      قلبی که ز خاک کف پاهای تو دور است

      صد سال نخواهیم برایش ضربان را

      
      هرگاه که با تو به مناجات نشستیم

      یک بار هم احساس نکردیم زمان را

      
      گیریم که از دیدن تو چشم بپوشیم

      آقای دل ما! چه کنیم این دلمان را
؟
      
      امسال رسیدیم که از سفره زینب
      بر دست گدایان بدهی لقمه نان را
      
      خون گریه روز و شبت از غصه زینب

      باعث شده در کام بگیریم زبان را
      
      برگرد که از کوفه نه، از کرب و بلا نه
      از شام بپرسی سبب قد کمان را
      
      محمد بیابانی



موضوعات مرتبط: امام زمان(عج) - مناسبت ها

برچسب‌ها: اشعار امام زمان(عج) در ماه مبارک رمضان مهدی وحیدی
[ 9 / 4 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار مناجات با امام زمان(عج) در ماه مبارک رمضان

 

      خدا کند که منم دعوت شما باشم
       نسیم کوچکی از خلوت شما باشم
      
       و در کنار همین سفره ها کنار شما
       نمک بریزم و هم صحبت شما باشم
      
       فرار کرده ام از دست ظلمت نفسم
       که ظلّ تربیت رحمت شما باشم
      
       خدا کند که نظر کرده را نظر نکنند
       که در نظاره ی بی منّت شما باشم
      
       مخواه بین گداهای قیمتی حرم
       گدای بی غم و بی قیمت شما باشم
      
       ضیافت است و گدایت و انتخاب شما
       خدا کند که منم قسمت شما باشم
      
       اگر چه قیمت من با گناه قسمت شد
       اگر چه بنده ی بی قیمت شما باشم
      
       ولی به قیمت کرب و بلا نگاهم کن
       که من غلام همین هیئت شما باشم
      
      رحمان نوازنی

**********************

      ای کاش ببینیم همه ماه نهان را
      همراه طلوع تو شروع رمضان را
      
      با تلخی اشک غمت افطار نمودیم
      از مسجدمان تا که شنیدیم اذان را
      
      چندیست که چشمان زمین بی تو ندیده است

      از باد صبا آن نفس مشک فشان را

      
      تلخند زبانها بگذار از تو بگویند

      تا نام تو تغییر دهد طعم دهان را

      
      قلبی که ز خاک کف پاهای تو دور است

      صد سال نخواهیم برایش ضربان را

      
      هرگاه که با تو به مناجات نشستیم

      یک بار هم احساس نکردیم زمان را

      
      گیریم که از دیدن تو چشم بپوشیم

      آقای دل ما! چه کنیم این دلمان را
؟
      
      امسال رسیدیم که از سفره زینب
      بر دست گدایان بدهی لقمه نان را
      
      خون گریه روز و شبت از غصه زینب

      باعث شده در کام بگیریم زبان را
      
      برگرد که از کوفه نه، از کرب و بلا نه
      از شام بپرسی سبب قد کمان را
      
      محمد بیابانی



موضوعات مرتبط: امام زمان(عج) - مناسبت ها

برچسب‌ها: اشعار مناجات با امام زمان(عج) در ماه مبارک رمضان مهدی وحیدی
[ 8 / 4 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار مناجات با امام زمان(عج) در ماه مبارک رمضان

      چشمم به انتظار تو تر شد نيامدي
      اشكم شبيه خون جگر شد نيامدي
      
      گفتم غروب جمعه تو از راه مي رسي
      عمرم در اين قرار به سر شد نيامدي
      
      تا خواستم به جاده ي وصل تو رو كنم
      غفلت مرا رفيق سفر شد نيامدي
      
      در مسجديم وطاعت اين ماه شغل ماست
      بي قبله هر نماز به سر شد نيامدي
      
      اين نفس بد مرام مرا خوار و زار كرد
      روز و شبم به لغو سپر شد نيامدي
      
      رسوايي گداي تو از حد گذشته است
      عمرم به هر گناه هدر شد نيامدي
      
      از ما گناه سر زد و تو شاهدش شدي
      ديدي دلم به راه دگر شد نيامدي
      
      خسران زده كسي است كه از يار غافل است
      بي تو دعا بدون اثر شد نيامدي
      
      از ما كه منفعت نرسيده براي تو
      هر چه ز ما رسيده ضرر شد نيامدي
      
      گفتيم لا اقل سر افطار مي رسي
      ديده به راه ماند و سحر شد نيامدي
      
      احسان محسني فر
      
      *********************
      
      
      این روزها که زمزمه ی یار می کنم
      خیلی هوای دیدن دلدار می کنم
      
      در ماه مغفرت نشد آقا ببینمت
      بر بی لیاقتی خود اقرار می کنم
      
      یک بار هم نشد بنشینم کنار تو
      از بس که بر معاصی ام اصرار می کنم
      
      این نفس سر کش از چه رهایم نمی کند؟!
      این چه گناهی است که تکرار می کنم؟!
      
      بار خطا کمیت مرا لنگ می کند
      طیّ طریق را ز چه دشوار می کنم؟!
      
      این «تحبس الدّعا» شدنم بی سبب که نیست
      از بس که رو به سفره ی اغیار می کنم
      
      گفتم به خود که حداقل ای کریم شهر
      یک شب کنار سفره ات افطار می کنم ...
      
      فهمیده ای به درد تو آقا نمی خورم
      زیرا خلاف امر تو رفتار می کنم
      
      من نوکر تو هستم و محتاج لطف تو
      خود را به تو همیشه بدهکار می کنم
      
      دل را که حجم معصیت آن را گرفته است
      با اشک های روضه سبک بار می کنم
      
      خون جگر ز دیده سرازیر می شود
      وقتی که یاد کوچه و دیوار می کنم
      
      سیلی ز روی پوشیه دردش چگونه است؟!
      این درد را به جان خود اظهار می کنم
      
      محمد فردوسی
      
      ********************
      
      
      ز فرط معصیت آهم به سینه کاری نیست
      میان آینه ام نقشی از نگاری نیست
      
      قساوت دل آلوده کار دستم داد
      دگر ز دیده ام اشک زلال جاری نیست
      
      همه خدایی خود را بگرد و خوب ببین
      که رو سیاه تر از من گناه کاری نیست
      
      همه جوارح من با گناه مانوس است
      گرسنگی و عطش رسم روزه داری نیست
      
      رفاقت من و تو رنگ و بوی دیگر داشت
      به حال و روز دلم جای آه و زاری نیست؟
      
      بیا و بی ادبی های مرا ندیده بگیر
      به غیر جود و کرم از تو انتظاری نیست
      
      تمام دل خوشی من محبت علی است
      ز هیچ کس به جز آقا امید یاری نیست
      
      حرام باشد اگر رو به غیر او بزنم
      کریم تر ز علی هیچ سفره داری نیست
      
      سگ قدیمی دربار شاه لو کشفم
      به جز مقابل شه جای خاکساری نیست
      
      قسم به چادر خاکی برای حفظ ولا
      شبیه مادر سادات جان نثاری نیست
      
      خوشا به حال کسانی که با بصیرت محض
      حمایت از ولی امرشان شعاری نیست
      
      مدال عشق حسین است سینه های کبود
      حریف سینه ما شعله های ناری نیست
      
      به گریه بهر حسین یار مادرش هستم
      ز هجر کرب و بلایش به دل قراری نیست
      
      خدا ز سوز دل زینب آفریده مرا
      به نام سینه زن کربلا خریده مرا
      
      قاسم نعمتي

      
      ********************
      
      
      جدا از این برکات سحر شدن کافی است
      بیایی و بروی... بی خبر شدن کافی است
      
      عزیز فاطمه تا کی به هر دری بزنم
      بیا بیا که دگر در به در شدن کافی است
      
      ز نان شبهه ببین تحبس الدعا شده ام
      دعای هر سحرم بی اثر شدن کافی است
      
      خودت به ترک گناهان مرا بده یاری
      که غصه های دلت بیشتر شدن کافی است
      
      چگونه گریه کنم تا به من نگاه کنی ؟
      بس است ، این همه دور از نظر شدن کافی است
      
      تو رحم کن به دلی که فقط تو را دارد 
      به من سری بزن  ، این خونجگر شدن کافی است
      
      رضا رسول زاده
      
      *******************
      
      
      احیا گذشت و شب دیدار نیامد
      این جمعه هم از دست شد و یار نیامد
      دل خون شد و یوسف سر بازار نیامد
      بس دیده به ره مانده و دلدار نیامد
      
      چشمان به ره مانده سراغ از که بگیرند
      وقت است که جامانده ز  هجر تو بمیرد
      
      سخت است که از محضر تو دور بمانم
      وز روی چو خورشید تو مهجور بمانم
      تا کی ز فرامین تو معذور بمانم
      در دوستی ات وصله ناجور بمانم
      
      عمری ز رهت مانده ام و عار ندارم
      حتی به سحر دیده بیدار ندارم
      
      اعمال من مدعی انگار خراب است
      با روزه نا خالص من کار خراب است
      حالا دل من لحظه افطار خراب است
      حال سحرم همچو شب تار خراب است
      
      اصلا نکند نیمه شبم مال خدا نیست
      یا چشم و دلم هیچ به دنبال خدا نیست
      
      هم سفره ی ذکر تو نشد یک سحر من
      قرآن شب احیا نشد تاج سر من
      توبه ز قنوتی که نشد بال و پر من
      یک بار حلال تو نشد چشم تر من
      
      العفو من انگار فراتر ز لبم نیست
      مرضی رضای تو مگر نیمه شبم نیست
      
      در پیش نگاه تو از این روی خجل؛ آه
      از دست و زبان و قدم و دیده ی دل؛ آه
      از تنگی و از تیرگی خانه گل؛ آه
      در لحظه یاری تو از حال کسل؛ آه
      
      ای وای اگر از ره تو باز بمانم
      در باز کن آن گونه که همراز بمانم
      
      مردیم ز هجران تو ای یار کجایی
      گفتیم سحر یا دم افطار بیایی
      بد نیست کمی با دل ما راه بیایی
      همراه نخواهی مگر ای کرب و بلایی؟
      
      یک بار بخوان نوکر بیچاره خود را
      رسوا مکن این عاشق آواره ی خود را
      
      **
      اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید
      
      ********************
  
      
     
      ای محو تماشای تو چشمان پری ها
      از رایحه ات مست تمام سحری ها
      
      خون است دل ما ز فراق رخ ماهت
      محصول غم عشق تو شد خونجگری ها
      
      ای گمشده این دل سرگشته کجائی
      بس نیست مگر در طلبت در به دری ها
      
      ای همسفر باد صبا نام مرا هم
      کن ثبت نگارا به صف همسفری ها
      
      با سالک بیچاره بگو راه کدام است
      باید که به تو ختم شود رهسپری ها
      
      ای یار سحر خیز ، سحر خیز نمایم
      محبوب تو باشد سحر و دیده تری ها
      
      باید که نمازی به تمنای تو خوانیم
      فارغ ز غم نان و تب سیم و زری ها
      
      ای کاش برای دل من ازغم عشقت
      بالا برود زود تب بهره وری ها
      
      شوق نفسی دیدن تو جان به لبم کرد
      ما را برهان یار از این جان به سری ها
      
      با باد صبا من گله از زلف تو کردم
      تا چند بمانیم در این بی خبری ها
      
      تا چند کنی ناز برای من مجنون
      تا چند کنی جلوه به چشم دگری ها
      
      شیرین سخنی گر به سخن لب بگشائی
      تعطیل شود کارتمام شکری ها
      
      آوای انا المهدی تو از حرم عشق
      پایان بدهد بر همه نوحه گری ها
      

      
      **********************
      
      اشعار شب قدر
 
      
      آقا بیا که بی تو پریشان شدن بس است
      از دوری تو پاره گریبان شدن بس است
      
      کنعان دل، بدون تو شادی پذیر نیست
      یوسف!ظهور کن که پریشان شدن بس است
      
      یعقوب دیده ام چه قَدَر منتظر شود؟
      یعنی مقیم کلبه ی احزان شدن بس است
      
      گریه  فراق گریه فراق  این چه رسمی است؟
      دیگر بس است این همه گریان شدن بس است
      
      موی سپید و بخت سیاه مرا ببین
      دیگر بیا که بی سر و سامان شدن بس است
      
      تا کی گناه پشت گناه ایّها العزیز؟
      تا کی اسیر لذّت عصیان شدن ... بس است
      
      خسته شدم از این همه بازی روزگار
      مغلوب نفس خاطی و شیطان شدن بس است
      
      سر گرم زندگی شدنم را نگاه کن
      بر سفره های غیر تو مهمان شدن بس است
      
      یک لحظه هم اجازه ندادی ببینمت
      گفتی برو که دست به دامان شدن بس است
      
      باشد قبول می روم امّا دعای تو ...
      ... در حقّ من برای مسلمان شدن بس است
      
      دست مرا بگیر که عبدی فراری ام
      دست مرا بگیر، گریزان شدن بس است
      
      اِحیا نما در این شب اَحیا دل مرا
      دل مردگی و این همه ویران شدن بس است
      
      آقا بیا به حقّ شکاف سر علی
      از داغ هجرت آتش سوزان شدن بس است
      
      محمد فردوسی
      
      ********************
      
      اشعار شب قدر
      
      دیدن روی تو بر دیده جلا می بخشد
      قدم یار به هر خانه صفا می بخشد
      
      بدتر از درد جدایی به خدا دردی نیست
      خاک پاهای تو گفتند دوا می بخشد
      
      از پس پرده ی غیبت هم اگر باشد ،باز
      دست تو هرچه طلب کرد گدا می بخشد
      
      شب احیاست ببین مرده ی عشقت هستیم
      کو نگاه تو که جان بر تن ما می بخشد؟
      
      شب قدر است ولی ما همه پستیم آقا
      گوش چشم تو به ما قدر و بها می بخشد
      
      رو سیاهیم ولی دست به دامان توأیم
      تو اگر واسطه باشی که خدا می بخشد
      
      ابر وقتی که ببارد همه جا میبارد
      پس اگر خواست ببخشد همه را می بخشد
      
      در جواب به علیٍ به علی گفتن ما
      مادرت تذکره ی کرب و بلا می بخشد
      
      **
      اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید
      
      ********************
      
      اشعار شب قدر
      
      ای کاش می شد با تو قرآن سر بگیرم
      در آسمانی نگاهت پر بگیرم
      
      ای کاش می شد امشب ای قرآن ناطق
      دست شما را جای قرآن سر بگیرم
      
      ای کاش می شد لااقل یک بار در خواب
      با دست آغوشم تو را در بر بگیرم
      
      ای کاش پایم واشود در خیمه اش تا
      یک لقمه نان و عشق از دلبر بگیرم
      
      ای کاش در تقدیر من امشب نویسند
      پای تو را یک شب به چشم تر بگیرم
      
      ای کاش می شد تا برای سجده از تو
      مهری زخاک تربت مادر بگیرم
      
      تقدیرم ای کاش این شود با تو محرم
      ده روز روضه بر تن بی سر بگیرم
      
      من عاشقم خرده ز ای کاشم مگیرید
      ای کاش ها را کاش ازاین در بگیرم
      
      موسی علیمرادی
      
       ********************
      
      اشعار شب قدر
      
      خوش آنكه در غم تو، قلب مبتلا دارد
      به دست سبحه ی ذكر و لب دعا دارد
      
      فقیر گوشه نشین محبتت هستم
      بساز با دل آنكه، فقط تو را دارد
      
      سحر بدون حضورت، غروب دل تنگی ست
      دلم بدون تو كِی، رغبت غذا دارد؟
      
      كنار سفره افطار ما نمی آیی؟
      كه احتیاط، یقین لقمه های ما دارد...
      
      زمانه پر شده از مکر و حیله و نیرنگ
      مگر ز ساعت تو مدعی حیا دارد
      
      چرا ظهور تو را در گناه می جویم؟
      تفكری كه فقط، حاصل فنا دارد
      
      پناه بر تو از این فرقه های شیطانی
      كه عزم دشمنی و كینه با شما دارد
      
      اگر چه جاهلم و پرگناه می فهمم
      كه پیروی ز شما، قیمت خدا دارد
      
      بگو رَوَد به كناری، بمیرد از ذلّت
      كسی كه دل ز مرام شما جدا دارد
      
      بیا و در شب احیا مرا هم احیا كن
      كه مرده دل،‌ ز حریم تو جا كجا دارد؟
      
      به قدر ذره شب قدر، اگر مرا نخری
      چه ارزشی دگر این عمر بی بها دارد؟
      
      حسین نیت شب زنده داری ام باشد
      دلم هوای سحرهای كربلا دارد
      
      طواف مرقد شش گوشه ی حسین غریب...
      ...امامِ من به خدا با شما صفا دارد
      
      **
      اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید
      
      ********************
      
      اشعار شب قدر -  شب نوزدهم
      
      گم کرده ام به ظلمت شب نور ماه را
      حس می کنم بدون تو سختی راه را
      
      تا کی بناست از غم و داغ مُفارقت
      هر صبح و شام سر بکشم جام آه را
      
      این جمعه هم گذشت و ندیدم نگار خود
      یعنی نشد که تکیه زنم تکیه گاه را
      
      هر هفته ای که می گذرد آه می کشم
      طی می کنم بدون تو هر سال و ماه را
      
      ای کعبه ای که خال سیاهت مطاف ماست
      روزی نما که بوسه زنم قبله گاه را
      
      آقا اگر چه نوکر خوبی نبوده ایم
      از ما مکن دریغ تو نیمه نگاه را
      
      آخر چگونه بی مدد مهربانیت
      جبران کنیم این همه عمر تباه را
      
      مقصود ما در این شب احیا فقط تویی
      احیا نما تو این دل غرق گناه را
      
      قرآن به سر بگیر و به زهرا قسم بده
      پروردگار بنده ی بی سر پناه را
      
      شاید به آبروی تو و نام مادرت
      بخشد خدا معاصی این روسیاه را
      
      آقا بیا به فرق پُر از خون مرتضی
      امشب درآر بنده ی در قعر چاه را
      
      محمد فردوسی
      
      ********************
      
      
      برگرد انتظار اهالی آسمان
      خیره به راه آمدنت مانده چشممان
      
      داریم از نیامدنت زجر میکشیم
      عجل علی ظهورک یا صاحب الزمان
      
      هر جمعه بغض راه گلوی مرا گرفت
      از روزهای سخت بدون تو الامان
      
      یک چشمه اشک گشته و خیره به راه تو...
      ...مانده دو چشم خسته ی من ؛عشق بی نشان
      
      دوریِ تو خسارت دنیای عاشق است
      ما مرده ایم بی تو بیا پیش ما بمان
      
      ما زائران جاده عشق سه شنبه ایم
      سنگ صبور این دل مان ،چاه جمکران
      
      مسعود اصلانی
      
      ********************
      
      
      سرد است بی حضور تو حال و هوای ما
      بغضش گرفته دست قنوت دعای ما
      
      آقای من زمان ظهورت نیامده؟
      یا اینکه بی اثر شده آقا بیای ما
      
      وقتی که نیستی بخدا بی حضور تو
      هر شب قدم زده غمِ تو پا به پای ما
      
      از زندگی بدون تو خیری ندیده ام
      بی تو چه سخت میگذرد روزهای ما
      
      بی اختیار میچکد اشک نگاه ها
      اصلا تو را بهانه گرفته صدای ما
      
      ما قلبمان شکست برای حرم؛ بگو ...
      ... آقا چه شد سفارش کرب و بلای ما
      
      مسعود اصلانی
      
       **********************
      
      
      ماه خدا رسید ولی تو نیامدی
      وقت دعا رسید ولی تو نیامدی
      
      ماه از تو ،سفره از تو ،خدایی شدن ز تو
      لطفت به ما رسید ولی تو نیامدی
      
      سلطانی و مقربیِ سائلان ز تو ست
      شاها گدا رسید ولی تو نیامدی
      
      از دستِ دوری از قدم سست ،عاشقت...
      ....تا ناکجا رسید ولی تو نیامدی
      
      دل مرده ایم و در ظلمات گنه اسیر
      آب بقا رسید ولی تو نیامدی
      
      مهر طبیب و لذت درمان برابر است
      دارالشفا رسید ولی تو نیامدی
      
      سر قرار سحرهای ارک مان آقا
      هر آشنا رسید ولی تو نیامدی
      
      مست شهادتیم که عطر حضورتان
      از لاله ها رسید ولی تو نیامدی
      
      سال امام هادی و انوار جدتان
      از سامرا رسید ولی تو نیامدی
      
      از افتتاح و زمزمه ی یا حسین مان
      تا کربلا رسید ولی تو نیامدی
      **
      اجرا شده توسط حاج منصور ارضی در شب هشتم ماه رمضان91
      
       **********************
      
      
      هيچ اميدي نباشد بر من و احوال من
      مستحق هيــچ پروازي نباشد بال من
      
      كارهاي من وصالت را به تاخير افكند
      بوي هجران مي دهد پرونده اعمال من
      
      من دگر آن نوكر خوب و قديمي نيستم
      اين لباس نوكري گريد بر اين احوال من
      
      بارها دستم گرفتي و نمـك گيرت شدم
      بارها شد ، جاي من تو آمــدي دنبال من
      
      بارها خوردم زمين از جا بلندم كرده اي
      شكر يك نعمـت نكرد آخر زبان لال من
      
      ياد آن حال و هواي خلوت با تو بخيــر
      با دعاي خويش ده تغيير سوء حـال من
      
      تا دم آخر منم شرمنده احسـان تو
      من گنه كردم تو كردي گريه براحوال من
      اسماعیل فتحی
      با تشکر از آقای پور غلامی
      
       **********************
      
      
      گفتم که بی قرار تو باشم ....ولی نشد
      تنها در انتظار تو باشم ....ولی نشد
      
      گفتم به دل که جلب رضایت کند ... نکرد
      گفتم که جان نثار تو باشم ولی نشد
      
      گفتم که میرسی تو و من هم دعا کنم
      در دولت تو یار تو باشم ولی نشد
      
      گفتم که تا اجل نرسیده است لحظه ای
      در خیمه ات کنار تو باشم ولی نشد
      
      گفتم که خاک پای تو را تاج سر کنم
      چون خاک رهگذار تو باشم ولی نشد
      
      گفتم به قدر آه دل دلشکستگان
      در روزگار تو باشم ولی نشد
      
      گفتم دعا کنم که بیایی ببینمت
      مانند مهزیار تو باشم ولی نشد
      
      گفتم شمیم ماه مبارک که میرسد
      در روضه بی قرار تو باشم ....ولی نشد
      
      سید مجتبی شجاع
      
      **********************
      
      
      رسد ز نم نم گریه صدای آمدنت
      به اشک دیده بخوانم دعای آمدنت
      
      گذشت نیمه شعبان و من عوض نشدم
      چه کار کرده دل من برای آمدنت
      
      چه دیده ها که به راهت سپید شد
      چه گریه دار شده ماجرای آمدنت
      
      تو خواستی که بیایی سری به ما بزنی
      ولی نبود مهیا فضای آمدنت
      
      در آن میان که بوی گناه می آید
      نباشد ای پسر نور جای آمدنت
      
      اگر چه شیعه کند پیشه راه تقوی را
      دعا و گریه شود ره گشای آمدنت
      
      سلام ما به شهیدان که با تن بی سر
      چه عاشقانه نشستند پای آمدنت
      
      تقاص سیلی نامرد به کوچه می گیری
      در ابتدای ظهور و ابتدای آمدنت
      
      چه می شود که بگیریم سر به روی دست
      شویم همسفر کربلای آمدنت
      **
      برگرفته از وبلاگ دوستداران حاج منصور



موضوعات مرتبط: امام زمان(عج) - مناسبت ها

برچسب‌ها: اشعار مناجات با امام زمان(عج) در ماه مبارک رمضان مهدی وحیدی
[ 8 / 4 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار مناجات با امام زمان(عج) در ماه مبارک رمضان

     
      آه ای خدا دار و ندار ما نیامد
      آقا و صاحب اختیار ما نیامد
      
      ماه مبارک سفره اش را پهن کرده
      خوب است اما سفره دار ما نیامد
      
      شاید نگاه حضرتش برگشته از ما
      وقتی گلی از شاخسار ما نیامد
      
      باید که از اعمال این هفته بپرسیم
      آخر چرا این جمعه یار ما نیامد
      
      عادت به تاریکی ما شاید سبب شد
      ماه منیر شام تار ما نیامد
      
      درد فراق یار؛ گریه؛ آه افسوس
      از چه به پایان انتظار ما نیامد
      
      وقتی که ما سرگرم کار خویش هستیم
      حق دارد او در روزگار ما نیامد
      
      این روزی کرب و بلای ما چه شد پس؟
      آقا بگو وقت قرار ما نیامد
      
      باید به حق عمه اش او را قسم داد
      آن عمه ای که در میان مقتل افتاد
      
      محمد فردوسی
      اجرا شده توسط حاج منصور ارضی در شب چهارم ماه رمضان92
      
      ***********************
      
      
      خورشید پشت ابر نشانی به ما بده
      ای ماه مژده رمضانی به ما بده
      
      مثل نسیم صبح از اینجا گذر کن و
      باد صبای مشک فشانی به ما بده
      
      بی کس تر از همیشه رساندیم خویش را
      آواره ایم... جا و مکانی به ما بده
      
      از بس که در پی همه غیر از تو بوده ایم
      از پا نشسته ایم... توانی به ما بده
      
      از سفره ای که وقت سحر پهن می کنی
      مانده غذا و خورده ی نانی به ما بده
      
      "با روضه حسین نفس تازه می کنیم"
      روضه بخوان دوباره و جانی به ما بده
      
      محمد بیابانی
      
       ********************
      
      
      به چشمت بدوز این نگاه مرا
      به خود منتهی ساز راه مرا
      
      خدایا کدام ابر یا آسمان
      نهان کرده در خویش ماه مرا
      
      عجب کیمیایی شده نام تو
      که زر کرده قلب سیاه مرا
      
      مگیر از سرم سایه ی لطف را
      خرابش نکن سر پناه مرا
      
      بدون تو دارم نفس میکشم
      ببخش ای شها اشتباه مرا
      
      تو را دوست دارم ؛از این روسیاه...
      ...سوا کن دل بیگناه مرا
      
      دم حشر در محضر مادرت
      اقامه نکن دادگاه مرا
      
      ببر کربلا جان من را بگیر
      بخیرش کن عمر تباه مرا
      
      به یک قتلگاه آه یک خواهری
      به عرش خدا برده آه مرا
      
      محمد بیابانی
       اجرا شده توسط حاج محمد رضا طاهری در شب پنجم ماه رمضان 92
      
      *******************
      
      
      به هربهانه دلم میل یاردارد و بس
      هوای دیدن روی نگارداردو بس
      
      جوانیم شده رنگ خزان ز هجرانت
      به وصل روی تو عاشق بهاردارد و بس
      
      مزن به رویم اگردست من شده خالی
      مکن گله که : غلامم شعاردارد و بس
      
      اگر زمانه به طعنه ردم کندغم نیست
      که نوکرت دوجهان با تو کار دارد و بس
      
      کرم نما و قدم رنجه کن در این دل ما
      که باغ ما دو روان چشمه ساردارد و بس
      
      تمام هستی من مایه سوز عشق تو شد
      ولی دوباره هوای قماردارد و بس
      
      دگربه آینه دل تو را نمیبینم
      که صحن آینه گرد و غبار دارد و بس
      
      خدا بدون رضایت مرا نمیخواهد
      گدا به نام کریم اعتبار دارد و بس
      
      زمین کرببلا وعده گاه نوکر هاست
      که درحریم حسین دل، قرار دارد و بس
         
      قاسم نعمتی



موضوعات مرتبط: امام زمان(عج) - مناسبت ها

برچسب‌ها: اشعار مناجات با امام زمان(عج) در ماه مبارک رمضان مهدی وحیدی
[ 8 / 4 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) - ایام بعد از نیمه شعبان

    

      خدا کند که در و تخته ای به هم بخورد
      و یا جرقه ی عشق تو بر سرم بخورد
      
      تویی که در همه دنیا زبانزدی آقا
      گذشت نیمه ی شعبان نیامدی آقا
      
      من انتظار تو را می کشم بیا، برگرد
      ز دست می روم آقا تو رو خدا برگرد
      
      اگر بدانی از این درد ها چه دل، تنگ است
      کبوترم که بدون تو سهم من سنگ است
      
      بیا که بی تو جهان فقر مطلق است انگار
      بیا که کفر، بدون تو بر حق است انگار
      
      بیا که حرمت آینه ها شکستنی است
      در این زمانه که شیطان برادر تنی است
      
      چقدر بی تو بخوانم «متی ترانا» را
      ببین که تا به کجا کشیده ای ما را
      
      نگو نشستن با تو به من نمی آید
      و یا که کرب و بلایی شدن نمی آید
      
      شمیم بوی تو را می کنم هنوز احساس
      تویی که رفته نگاهت به حضرت عباس
       
      اجرا شده توسط حاج منصور ارضی در 27/03/93

*******************

      رسد ز نم نم گریه صدای آمدنت
      به اشک دیده بخوانم دعای آمدنت
      
      گذشت نیمه شعبان و من عوض نشدم
      چه کار کرده دل من برای آمدنت
      
      چه دیده ها که به راهت سپید شد
      چه گریه دار شده ماجرای آمدنت
      
      تو خواستی که بیایی سری به ما بزنی
      ولی نبود محیا فضای آمدنت
      
      در آن میان که بوی گناه می آید
      نباشد ای پسر نور جای آمدنت
      
      اگر چه شیعه کند پیشه راه تقوی را
      دعا و گریه شود ره گشای آمدنت
      
      سلام ما به شهیدان که با تن بی سر
      چه عاشقانه نشستند پای آمدنت
      
      تقاص سیلی نامرد به کوچه می گیری
      در ابتدای ظهور و ابتدای آمدنت
      
      چه می شود که بگیریم سر به روی دست
      شویم همسفر کربلای آمدنت

  اجرا شده توسط حاج منصور ارضی



موضوعات مرتبط: امام زمان(عج) - موضوع آزادامام زمان(عج) - مناسبت ها

برچسب‌ها: اشعار امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) - ایام بعد از نیمه شعبان مهدی وحیدی
[ 29 / 3 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

امام زمان (علیه السلام)

       چندي به انتظار تو حسرت كشيده ايم
      دور از نگار حوصله اي سر رسيده ايم

      هفته به هفته مي گذرد بي حضور تو
      از جمعه هاي بي تو كه خيري نديده ايم

      پيدا نمي كني ز دل ما فقير تر
      از ما عيادتي كه دل از كف رهيده ايم

      صدشكر در تلاطم اماج معصيت
      در ساحل قنوت تو سكني گزيده ايم

      قسمت نشد كه حاجي بيت خدا شويم
      شكر خدا به مجلس آقا رسيده ايم

      بسيار روضه از غم ارباب خوانده اند
      اما هنوز كرببلا را نديده ايم

      احسان محسني فر



موضوعات مرتبط: امام زمان(عج) - موضوع آزادامام زمان(عج) - مناسبت ها

برچسب‌ها: امام زمان (علیه السلام) مهدی وحیدی
[ 29 / 3 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

امام زمان در مصیبت امام کاظم(علیهما السلام)

  آقا بيا که روضه ی موسي بن جعفر است
      چشمانمان ز داغ مصيباتشان تر است

      جامه سياه بر تن و بر جان شرار آه
      دلها به ياد غصه او پر ز آذر است

      افتاده است بي کس و تنها ، غريب وار
      مردي که با تمامي خلقت برابر است

      مرثيه خوان حضرت کاظم ، خود خداست
      باني روضه ،حضرت زهراي اطهر است

      زندان نگو ، که گرم مناجات با خداست
      غار حراي حضرت موسي بن جعفر است

      مرغي که در قفس ، نفسش تنگ آمده
      از وي به جاي مانده فقط يک بغل پر است

      از تازيانه خوردن حضرت نگو دگر
      ارثيه اي رسيده به ايشان ز مادر است

      باشد هميشه ورد زبانم به هر نفس
      لعنت به آن يهودي بي دين که کافر است

      اي من فداي شال عزاي شما شوم
      آقا بيا که روضه موسي بن جعفر است

      شاعر ؟؟



موضوعات مرتبط: امام کاظم(ع) - شهادتامام زمان(عج) - مناسبت ها

برچسب‌ها: امام زمان در مصیبت امام کاظم(علیهما السلام) مهدی وحیدی
[ 3 / 3 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار امام زمان در شهادت جضت زینب (علیهما سلام)

      دلم گرفته از این انتظار طولانی
      به پشت پرده غیبت چقدر می مانی
      
      سرم فدای قدمهای تو بگو امشب
      کجا برای غم عمه روضه میخوانی؟
      
      فدای شال سیاهت که دور گردن توست
      چقدر مثل دل عمه ات پریشانی
      
      به یاد غربت زینب دو دیده ات خون است
      دلت شکسته ترین شد امامِ بارانی
      
      به گوشه ای ز نگاهت بیا بخر ما را
      به پای درد دل عمه ات ببر ما را
       
      اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید

**********************


      يا اين دل شكسته ما را صبور كن
      يا لا أقل به خاطر زينب ظهور كن

     ديگر بتاب از افق مكه ، ماه من!
     اين جاده هاي شب زده را غرق نور كن

     با ذوالفقار حضرت مولا ، بيا و بعد
     دلهاي شيعه را پرِ حسّ غرور كن

     با كوله بار غربت و اندوه خود بيا
     از كوچه هاي سينه زني مان عبور كن

    امشب بيا كه روضه بخواني برايمان
    امشب بساط گريه مان را تو جور كن

   يا چند صفحه مقتل كرب و بلا بخوان
    يا خاطرات عمه تان را مرور كن

      اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید



موضوعات مرتبط: امام زمان(عج) - مناسبت هاحضرت زینب(س) - شهادت

برچسب‌ها: اشعار امام زمان در شهادت جضت زینب (علیهما سلام) مهدی وحیدی
[ 24 / 2 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

امام زمان(عج)-مناجات فاطمیه

برات وصل امضاء می‌شد ای کاش
گره از کار دل وا می‌شد ای کاش

برای دیدنت ای حضرت اشک
دو چشمانم چو دریا می‌شد ای کاش

سحرگاهی به یمن مقدم تو
سرای ما مصفا می‌شد ای کاش

وجود زخمی و آلوده ی من
به پیش پای تو پا می‌شد ای کاش

دل غمدیده و پر درد ما هم
به دست تو مداوا می‌شد ای کاش

میان زمره ی چشم انتظاران
ز زحمت نام ما جا می‌شد ای کاش

دل آواره‌ام در زیر پایت
شبیه خاک صحرا می‌شد ای کاش

مسیر وصل ما هم چو شهیدان
به سوی آسمان ها می‌شد ای کاش

دم آخر تن صد پاره ی ما
غبار راه زهرا می‌شد ای کاش

دل نامحرم ما محرم آن
غریبی‌های مولا می‌شد ای کاش

پس از چنیدن و چند صد سال گریه
دگر دستان او وا می شد ای کاش

به برق ذولفقاری خاک خورده
غرور شیعه معنا می‌شد ای کاش

مزار مخفی یاس مدینه
به دستان تو پیدا می شد ای کاش

غرور چادر خاکی کجایی
عزیز فاطمه پس کی میایی

قاسم نعمتی

*********************


گره ای نیست که با دست شما وا نشود
سائلی نیست که روزی خور اینجا نشود

نفسی هست اگر یمن قدم های شماست
مرده ای نیست که با نام تو احیا نشود

جلوه ای گر نکنی کوشش ما بی ثمر است
جز عنایات شما هیچ مهیا نشود

آن قدر ناله کنم تا که امانم بدهی
گر تو راضی نشوی نامه ای امضا نشود

تا در خیمۀ تو قبله نما می باشد
به خدا فکر دلم جنت الاعلا نشود

چون تو شاهی چه کسی این همه رعیت دارد؟
در بیت صنمی مثل تو غوغا نشود

وای اگر فاطمیه محرم مولا نشوم
راضی از کار دلم حضرت زهرا نشود

ای جگر گوشه ی زهرای مدینه برگرد
تا به کی قبر گل گمشده پیدا نشود

احسان محسنی فر

*********************


غبار مقدم تو ، توتیای چشمانم
ز هجر تو شده ابری هوای چشمانم

سحر که سفرۀ دل وا کنم به راز و نیاز
فقط وصال تو باشد دعای چشمانم

اگر که بغض گلویم کمی ترک بخورد
پر از ستاره شود این فضای چشمانم

تمام عالم هستی، غریب در نظرم
فقط فراق تو شد آشنای چشمانم

دو دیده ام شده تاریک در حجاب گناه
نگاه مست تو باشد ضیای چشمانم

نظر به روی تو آداب و سعی خود دارد
سرت چو مروه و پایت صفای چشمانم

به غیر دامن خیسم ز قطره قطرۀ اشک
کسی دگر نشنیده صدای چشمانم

قسم به فاطمه داغی به سینه دارم من
به دل هوای بقیع و مدینه دارم من

قاسم نعمتی

مهدی وحیدی



موضوعات مرتبط: حضرت فاطمه(س) - شهادتامام زمان(عج) - مناسبت ها

برچسب‌ها: امام زمان(عج)-مناجات فاطمیه
[ 11 / 12 / 1392 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار امام زمان(عج) در فاطمیه

      مثل نسیم آمدنت ناگهانی است
      مثل شمیم یاس، حضور تو آنی است

      مثل بهار در همه جا پخش می شود
      اخبار سبز صبح ظهورت جهانی است

      مثل نماز و روزه فراگیر می شود
      مهرت چرا که ریشه ی آن آسمانی است

      دیگر کسی وساطت باطل نمی کند
      دیگر چه جای خواهش و پا در میانی است

      آغاز دوره ی «أرِنی» گفتن دل است
      پایان آیه های غم «لن ترانی» است

      انگار دلخوری که ز یاد تو غافلیم
      فهمیده ای تو هم که دعامان زبانی است

      صد فاطمیه رفت و نشد فاطمی شویم
      تنها امید ما به همین روضه خوانی است

      ای کوه صبر از غم زهرا شدی تو آب
      با یاد کوچه سینه ات آتشفشانی است

      در پشت در برای ظهورت دعا کند
      آن مادری که قامتش از غم کمانی است

سید محمد میر هاشمی

***********************
  
      
      برای آمدنت گر چه چشم دنیا هست
      به خاك پا مگذاری كه دیده ی ما هست

      اگر چه باز گذشت و نیامدی امروز
      دوباره وعده به دل می دهیم، فردا هست

      شنیده ایم كه هستی و ما نمی بینیم
      تو نوری و جلواتت همیشه پیدا هست

      برای آن كه به زیر قدومت اندازیم
      هنوز هم سرِ ناقابلی به تن ها هست

      مگو چو قطره ای افتاده ایم از چشمت
      میان وسعت قلب تو تا ابد جا هست

      برای مرهم زخمش اگر چه فاطمه نیست
      ولی هنوز جراحات قلب مولا هست

      خدا كند كه ببینیم آن دمی را كه
      مدینه هست و تو هستی و قبر زهرا هست

محمد بیابانی


***********************

      آهت اگر دامان آدم را بگیرد
      آتش تمام اهل عالم را بگیرد

      آن روز غیر از دست هایت نیست دستی
      که باز هم از لطف دستم را بگیرد

      بین غم و شادی اگر که غم، غم توست
      قلبم همیشه جانب غم را بگیرد

      جز اشک بین چنته ام چیزی ندارم
      ای کاش چشمان تو این کم را بگیرد

      باید تقاصی را بگیری تا خدا هم
      این گونه از قلب تو ماتم را بگیرد

      وقتی به یاد مادرت از دیده آید
      این آب، حکم آب زمزم را بگیرد

      این چشم هایم آمده در فاطمیه
      خرجی ایّام محرّم را بگیرد

      زهرا، برای زخم پهلو زخم بازو
      باید که از دست تو مرهم را بگیرد

      ***
      این روزها زینب دعا دارد خدا کاش
      از مادرم این قامت خم را بگیرد

محمد بیابانی


***********************

      آمد محرّم علی و ماه فاطمه
      آتش گرفته جان تو از آه فاطمه

      با ذوالفقارِ خون جگر خورده در نیام
      بازآی خون فاطمه خونخواه فاطمه

      بازآی تا تو روضه بخوانی برایمان
      با های هایِ گریه ی جانکاه فاطمه

      بی شک سه ماه خوانده تو را با دو چشم تر
      بالای قبر محسن شش ماهه، فاطمه

      آه از میان آن در و دیوار شد شروع
      بعد از نبی سلوک الی الله فاطمه

      پشت در و کنار بقیع و به روی نی
      معنا شده ست سرِّ فدیناه فاطمه

      محشر، به پاست روضه ی ارباب بی کفن
      پیراهنی ست کهنه به همراه فاطمه

      دارد به روی دست، دو دست قلم شده
      دستی که در مقام شفاعت علم شده

یوسف رحیمی


***********************

      کم می خوریم غصه ی دنیای بی تو را
       با اینکه می کشیم نفس های بی تو را

       امروز هم بدون تو بر ما گذشت کاش
       فکری کنیم غربت فردای بی تو را

       شرمنده ایم از اینکه نهادیم روز و شب
       بر بستر زمین سر تنهای بی تو را

       زخمی که از فراق بر این سینه خورده است
       در خود اثر نداد مداوای بی تو را

       ما هرچه می کشیم از این بی تو بودن است
       با گریه پر کنیم مگر جای بی تو را

       جز در میان روضه و هیئت بگو کجا
       خرجش کنیم دیدۀ دریای بی تو را

       خواندیم از زبان تو ای وای مادرم
       آتش زدیم روضه زهرای بی تو را

محمد بیابانی


***********************


      عمری است که در سوز غم فاطمه هستی
      دلسوخته ی عمر کم فاطمه هستی

      من مطمئنم روز ظهورت اول
      در فکر بنای حرم فاطمه هستی

مهدی صفی یاری


***********************

      بستر شهادت


      دلداه باید بود و از دلدار باید خواند
       مانند مرغی دور از گلزار باید خواند

       از گفتن یكبارِ نام تو هزاران حیف
       یعنی تو را تكرار در تكرار باید خواند

       یك عمر از درد فراقت شعر باید گفت
       از شادی وصلت دو صد طومار باید خواند

       تكبیرة الاحرام ما كِی می زند آقا؟
       حرف نمازی را كه پشت یار باید خواند

       این روزها امّا به همراهِ نگاهِ تو
       با گریه از احوالِ یك بیمار باید خواند

       ما را ببخش آقا، كمی امشب تحمل كن
       این روضه ها سخت است پس خونبار باید خواند

       یا حرف از سیلی یك نامرد باید زد
       یا از جراحاتِ در و دیوار باید خواند

محمد بیابانی


***********************


      اگر که پیچ و خم روزگار بگذارد
       اگر که سختی این انتظار بگذارد

       هنوز هست سری تا که دست هایش را
       بدست خاک قدم های یار بگذارد

       خدا نصیب من بی قرار چشمی کن
       که روی خویش به پای نگار بگذار

       مرا به حکم دل امکان ندارد این خورشید
       میان ظلمت شب های تار بگذارد

       بمن نمی رسد آن غمزه ای که وقتش را
       کنار یک دل شب زنده دار بگذارد

       اگر که خلق رهایم کنند حرفی نیست
       مرا خدا نکند او کنار بگذارد

       برای گریه به دست بریدۀ سقا
       میان مجلس روضه قرار بگذارد

       خدا کند که بیاید اگرچه بعد از ما
       برای فاطمه سنگ مزار بگذارد

محمد بیابانی


***********************

     شام غریبان


      ما آمدیم امشب كه حیران تو باشیم
       آشفته ی حال پریشان تو باشیم

       تقصیر هجران است، تقصیر فراق است
       امروز اگر پاره گریبان تو باشیم

       مثل كویر تشنه می مانیم و باید
       روزی خور الطاف باران تو باشیم

       از دردهای ما طبیبان نا امیدند
       انگار باید تحت درمان تو باشیم

       شكر خدا این روزها توفیق داریم
       هم ناله ی چشمان گریان تو باشیم

       شاید خدا قسمت كند یك فاطمیه
       اندازه ی یك روضه مهمان تو باشیم

       صاحب عزای فاطمیه باید امشب
       گریه كن شام غریبان تو باشیم

محمد بیابانی


***********************


      بیا و ظلمت شب را به نور ماه بگیر
       دوباره تیرگی از این دل سیاه بگیر

       ز راه آمدم و کوله بارم امید است
       چنان همیشه مرا گرم در پناه بگیر

       چو طفل گمشده ای بین شهر حیرانم
       بیا و دست مرا از میان راه بگیر

       گناه های بزرگ مرا به حرمت اشک
       به کوچکی یک انگار اشتباه بگیر

       برای خاطر من نه به خاطر زهرا
       سراغی از من غمدیده گاه گاه بگیر

       چقدر حسرت صبح مدینه را بخورم
       بیا و از دل تنگم مجال آه بگیر

       به غنچه ای که ز شاخه شکست برگرد و
       تقاص خون همان طفل بی گناه بگیر

محمد بیابانی


***********************


      کوچکترم از آنکه برایم دعا کنید
      زخمی ترم از آنکه علاج و دوا کنید

      حتی غریب تر شدم از آن که لحظه ای
      چشم مرا به مقدمتان آشنا کنید

      حالا که من دخیل سر زلفتان شدم
      شانه زنید تا گره ای باز وا کنید

      دریا ببین چگونه دلم در تلاطم است
      فکری به حال کشتی بی ناخدا کنید

      این روزها برایت اگر زحمتی نداشت
      هرجا که بود روضه مرا هم صدا کنید

      آقای فاطمیه اگر می شود مرا
      در گوشه و کنار عزاخانه جا کنید

حسین رستمی


***********************


      فالی زدم که گفت: به اقبال می رسی
      مثل همیشه گفته به من فال: می رسی

      یادش به خیر موقع تحویل سال نو
      گفتم به خود دگر که تو امسال می رسی

      میلم کشیده با تو کمی دردِ دل کنم
      مثل همیشه موقع آمال می رسی

      جز تو کسی نمی خرَدم ایّها العزیز
      آیا به داد عبد پُر اشکال می رسی؟

      بالم به زیر بار معاصی شکسته است
      داری به زخم کهنه ی این بال می رسی

      دارم یقین که حال دلم خوب می شود
      ای بهترین « محوّل الاحوال » می رسی

      باید تو را به حضرت زهرا قسم دهم
      آری به این طریقه و منوال می رسی

      مانند مادرت الف قامتت خم است
      از داغ مادرت به نظر « دال » می رسی

      یک روز جمعه منتقم آل فاطمه!
      حتماً برای کشتن دجّال می رسی

محمد فردوسی


***********************


      بخوان دعای فرج را که یار برگردد
      بخوان دعای فرج را که شب سحر گردد

      بخوان دعای فرج را اگر که می خواهی
      حدیث غیبت یار تو مختصر گردد

      بخوان دعای فرج را و از خدا بطلب
      وجود نازکش ایمن ز هر خطر گردد

      بخوان دعای فرج را کنار پردۀ اشک
      که دانه دانۀ اشکت دُر و گوهر گردد

      بخوان دعای فرج را که یار می آید
      اگر دلت ز رهِ اشتباه برگردد

      بخوان دعای فرج را و پیشه تقوا کن
      که دست لطف خدا با تو همسفر گردد

      بخوان دعای فرج را که رد نخواهد شد
      اگر که ناله و اشک تو بیشتر گردد

      بخوان دعای فرج را که حل مشکل هاست
      اگر که چشم و دل تو خدا نگر گردد

      بخوان دعای فرج را، ولی بدون عمل
      گمان مکن که دعای تو کارگر گردد

      بخوان دعای فرج را خدا کند آید
      که روضه خوان غریبی و میخ در گردد

      دوباره جمعه و ندبه دوباره باید گفت
      بخوان دعای فرج را که یار برگردد


سید مجتبی شجاع

 

 



موضوعات مرتبط: امام زمان(عج) - مناسبت ها

برچسب‌ها: اشعار امام زمان(عج) در فاطمیه مهدی وحیدی
[ 24 / 11 / 1392 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار امام زمان(عج) در فاطمیه


      شبی ای کاش چشمم فرش می شد زیر پای تو
      و من قربانی چشم تو می گشتم، فدایِ تو

      به مژگان می زدم جارو کف کفش تو را امّا
      به جنت هم نمی دادم، کفی از خاک پای تو

      برای قلب مجروحم کمی تو روضه می خواندی
      میان اشک می مردم، به پای روضه های تو

      دلم می خواست مثل گل شبی بودی در آغوشم
      از این رو می بردم حسرت همیشه بر عبای تو

      هوای چشم های من همیشه تا ابد ابری است
      که دارم در دلم یاد تو و در سر هوای تو

      به یاد نرگس بیمار تو یک عمر بیمارم
      ندارد سینه ی زخمی شفا غیر از شفای تو

      گرفته کعبه رونق بس که گردیده به گرد تو
      صفا حتی صفا را وام دارد از صفای تو

      الا ای آخرین منجی، امام جمعه دنیا
      همین جمعه بیاید کاش از کعبه صدای تو

سید محمد جوادی


***********************


      مست می از جام ولاییم ما
      شامل الطاف خداییم ما

      تا که نسیمی ز تو آرد صبا
      منتظر باد صباییم ما

      خیمه ی سبزت شده باب المراد
      بر در این خیمه، گداییم ما

      گر نفس پاک تو بر ما رسد
      رایحه ی عقده گشاییم ما

      ای لب تو چشمۀ آب بقا
      تشنه لب آب بقاییم ما

      تا که دعا بهر فرج می کنیم
      بنده ی محبوب خداییم ما

      تا که ولای تو به دل های ماست
      از قفس غصه رهاییم ما

      ای همه سرمایۀ ما عشق تو
      در غم عشق تو فناییم ما

      بر نفس لیل و نهارت قسم
      منتظرت صبح و مساییم ما

      ای همه خوبی نظری کن به ما
      بی کس و بی برگ و نواییم ما

      صاحب عزای غم زهرا بیا
      سینه زن خیرالنساییم ما

      عزت ما اشک غم فاطمه است
      شکر خدا اهل بکاییم ما

  (ما که به غیر از تو نداریم کس)
  (ای شه خوبان تو به فریاد رس)

سید مجتبی شجاع


***********************


      چون ابر بهار بی قرارش هستیم
      ما پشت به پشت سوگوارش هستیم
      از مادر ما كسی سراغی دارد؟
      دنبال نشانی از مزارش هستیم
      ***
      ای آن كه همیشه بر لبت زمزمه است
      چشمان قشنگت آیه ای محكمه است
      بازا و به روی قطعه سنگی بنویس
      این قبر غریب مادرم فاطمه است
      ***
      پنهان مكن آن عاطفه ی پستت را
      آن چشم چپ و نگاه بد مستت را
      سیلی زده ای شكسته ای پهلویی
      من آمده ام كه بشكنم دستت را

وحید قاسمی

***********************


      خبری می رسد از راه خبر نزدیک است
      آب و آیینه بیارید سحر نزدیک است

      طبق آیات و روایات رسیده ای قوم!
      جمعۀ آمدن او به نظر نزدیک است

      عاقبت فصل زمستان به سر آید روزی
      باز هم گل دهد این باغ ثمر نزدیک است

      قطره چون رود شود راه به جایی ببرد
      به دعای فرج جمع اثر نزدیک است

      با ظهورش حرم فاطمه را می سازیم
      بار بر بند برادر که سفر نزدیک است

      راه دور دل ما تا به در خیمۀ او
      از در خانۀ زهرا چقدر نزدیک است

      آه گفتم که در خانه و یادم آمد
      غربت مادر و اندوه پدر نزدیک است

      گر چه از آتش در سوخته جانم اما
      بیشتر روضۀ کوچه به جگر نزدیک است

      باز کابوس سراغ پسری آمده است
      باز می لرزد و انگار که شر نزدیک است

      مادرت را ببر از رهگذر نامردان
      کوچه بند آمده از کینه خطر نزدیک است

      تا که افتاد زمین زلزله در عرش افتاد
      هاتفی گفت: قیامت به نظر نزدیک است

      دو قدم رفته نرفته نفسش بند آمد
      پسرش گفت بیا، خانه دگر نزدیک است

      ***
      داغ مادر به جگر می رسد اما انگار
      اثر داغ برادر به کمر نزدیک است

وحید قاسمی

***********************
       
      هوای شهر بهاری ولی غم انگیز است
      بهار اگر تو نباشی شبیه پائیز است

      دلم هوای تو کرده چه میشود آیی
      ببین که کاسه صبرم ز غصه لبریز است

      قسم به عصمت زهرا کسی که در قلبش
      ولایت تو ندارد فقیر و بی چیز است

      به انتظار قدومت مسافر زهرا
      ببین که جمعه به جمعه گدا سحر خیز است

      به عالمی نفروشم دمی ز حالم را
      که انتظار فرج قیمتی ترین چیز است

      شنیده ام که به سختی جدا شدند از هم
      در شکسته که با مادرت گلاویز است

      فقط تویی که زیارت نموده ای هر شب
      امام زاده ی نازی که بین دهلیز است

      یگانه مرهم یاس شکسته سینه بیا
      غریب خسته دل و دلبر مدینه بیا

محمود مربوبی


***********************


      من پسر خون خدا مهدی ام
      طالب خون شهدا مهدی ام

      مادر من مادر خون خداست
      مادر من ائمه را مقتداست

      مادر من امّ ابیها بود
      مادر من حضرت زهرا بود

      مادر من بهشت احمد بود
      روح دو پهلوی محمد بود

      مادر من سیدة الانبیاست
      دائرة المعارف کبریاست

      مادر من اسوۀ صبر و رضاست
      آینۀ پیمبر و مرتضاست

      عصمت حق، همسر حبل المتین
      امّ نبی، امّ کتاب، امّ دین

      مادر من روح نماز شب است
      حاصلی از تربیتش زینب است

      مادر من حسین می پرورد
      دامن پاک او حسن آورد

      مادر من دست یدالله بود
      دست مگو هستِ یدالله بود

      مادر من بود و نبود علی ست
      مادر من یاس کبود علی ست

      مادر من فدایی حیدر است
      شاهد او نالۀ پشت در است

      مادر من کیست امید علی ست
      مادر اولین شهید علی ست

      مادر من چو مرغ بی بال شد
      مثل کتاب وحی، پامال شد

      حیف از آن نخل که بی برگ شد
      اول زندگی جوان مرگ شد

      حیف که ناموس خدا را زدند
      مادر مظلومۀ ما را زدند

      حیف از آن سینه که در خون نشست
      حیف از آن دست که دشمن شکست

غلامرضا سازگار

***********************


      راهت نمی افتد به ما انگار یک بار
      بر روی چشمانم قدم بگذار یک بار

      دیدند خیلی ها تو را، اما نبوده
      سهم نگاه من از آن بسیار یک بار

      بین بساطم نیست آهی که بگیرد
      چشم خریدار تو را ای یار یک بار

      یابن الحسن هایم جواب آیا ندارد؟!
      پاسخ بده بر این همه تکرار یک بار

      این عاصی بر روی خاک افتاده را هم
      در زمرۀ دلدادگان بشمار یک بار

      نا قابل است اما دعا دارم همیشه
      خرج تو گردد جان بی مقدار یک بار

      ای کاش می شد که برای ما بگیری
      وقت ملاقاتی از آن بیمار یک بار

      بد دید از همسایه ها اما نیفتاد
      او از لبش "الجار ثُم الدار" یک بار

      با دردها می ساخت اما دم نمی زد
      از زخم های آتش و مسمار یک بار

محمد بیابانی

***********************


      از همه سو می دمد، نور تجلّای تو
      غایبی و عالمی ست، محو تماشای تو

      تا که نهم از شرف، پا به سر آسمان
      کاش که می شد سرم، خاک کف پای تو!

      روی به هر سو کنی، پای به هر جا نهی
      در سر ما شور توست، در دل ما جای تو

      سرو قدان قائمند تا تو قیامت کنی
      ای نگه فاطمه بر قد و بالای تو!

      خیز و بر آر از جگر بانگ "اَنَا المنتقم"
      تا همگان بشنوند از حرم، آوای تو

      زنده شود از دمت، روح هزاران مسیح
      دل ببرد از کلیم، نطق دل آرای تو

      از حرم فاطمه تا صف کرببلاست
      چشم دو شش ماهه بر قامت رعنای تو
 
      موسی سینای جان، چهره عیان کن عیان
      تا که شود عالمی طور تجلّای تو

      آرزوی فاطمه بانگ "اَنَا المهدی ات"
      عقده گشای علی، دست توانای تو

      آینه بگشا دمی تا که کند هر دمی
      چارده آیینه نور، جلوه ز سیمای تو

 "میثم" اگر می چکد، از نفسش شهد جان
      میوۀ نخلش بود، شاخۀ خرمای تو

غلامرضا سازگار

 

 



موضوعات مرتبط: امام زمان(عج) - مناسبت ها

برچسب‌ها: اشعار امام زمان(عج) در فاطمیه مهدی وحیدی
[ 24 / 11 / 1392 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار امام زمان(عج) در محرم

   
      تفسیر عشق، درس الفبای کربلاست
      لب تشنه، خضر در پی صحرای کربلاست
      
      باز این چه شورش است که درخلق عالم است
      نیل فرات تشنه موسای کربلاست
      
      عیسی به عرش رفت ولی روضه خواند و گفت
      عریان به روی خاک، مسیحای کربلاست
      
      باید علی شود زکریای کربلا
      وقتی که روی نی سر یحیای کربلاست
      
      مجنون کجاست تا که ببیند چه چشم ها
      دنبال ردّ محمل لیلای کربلاست
      
      بعد از گذشت این همه سال از شهادتش
      خلقت هنوز مات معمّای کربلاست
      
      ای با خبر ز سرّ معما ،شما بگو
      ای روضه خوانِ ناحیه ،آقا ،شما بگو
      
      آهی بکش، به باد بده دودمان ما
      شعری بخوان که شعله بیفتد به جان ما
      
      صمصام انتقام خدا صبرمان دهد
      یک شب اگر شما بشوی روضه خوان ما
      
      تاریخ را ورق بزن، از کربلا بگو
      برگرد چارده سده پیش از زمان ما
      
      این خون نوشته ای که تو خواندیش «ناحیه»
      این بی کسی که باد فدایش کسان ما
      
      این روضه های باز که با السلام هاش
      لکنت گرفته است سراپا زبان ما
      
      شأن نزول کیست که خون گریه می کنی؟
      ای کاش کارد بگذرد از استخوان ما
      
      ارباب مقتل، عازم آن سوی نیزه هاست
      ای وای بر دلم... سندش روی نیزه هاست
      
      آقا نوشته اند که جدت کفن نداشت
      گیرم کفن نبود، چرا پیرهن نداشت!
      
      از پایکوب اسب سواران شنیده ام
      بردند روی نیزه، سری را که تن نداشت
      
      پیچیده بود در خودش از آتش عطش
      داغی که داشت در جگر خود، حسن نداشت
      
      انگشتری که با خودش آورده بود کو؟
      ای کاش هیچ وقت عقیق یمن نداشت
      
      چشمی به چشم قاتل و چشمی به خیمه ها
      همراه کاروان خود، ای کاش زن نداشت
      
      حق با شماست، شام و سحر گریه می کنید
      جای سرشک خون جگر، گریه می کنید...
      
      علی عباسی



موضوعات مرتبط: امام زمان(عج) - مناسبت هامناجات با امام زمان(ع)

برچسب‌ها: اشعار امام زمان(عج) در محرم مهدی وحیدی
[ 22 / 8 / 1392 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار امام زمان(عج) - تاسوعا

    
      با غمت مي خرم آقا خوشي عالم را
      و به عالم ندهم تا به ابد اين غم را
      
      چشم بر راه تو و روز نهم هم آمد
      قسمتم كرد خدا سينه زدن با هم را
      
      ريشه ي بيرقتان عزتمان بخشيده
      از سرم باز مكن سايه ي اين پرچم را
      
      دم من هست حسن بازدمم هست حسين
      تا نفس هست نگير از نفسم اين دم را
      
      نمك روضه ما را خود زينب داده
      شور ما زنده كند خيل بني آدم را
      
      علم رايت العباس بلندم كرده
      مادرت داده به من اين سند محكم را
      
      مادرت جان مرا نذر عمو جانت كرد
      حرمم بخش علاجي بكني دردم را
      
      حسن لطفی



موضوعات مرتبط: امام زمان(عج) - مناسبت هامناجات با امام زمان(ع)

برچسب‌ها: اشعار امام زمان(عج) - تاسوعا مهدی وحیدی
[ 21 / 8 / 1392 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار امام زمان(عج) - هشتم محرم



      آنکه دائم هوس سوختن ما میکرد
      کاش می آمد و از دور تماشا میکرد
      
      فال من ،یوسف گمگشته اگر می آمد
      با دل مرده ی من کار مسیحا میکرد
      
      گرچه پرونده ی اعمال سیاهی دارم
      کاش می آمد و با این همه امضا میکرد
      
      من اگر منتظر واقعه ی او بودم
      کِی قرار دل ما امشب و فردا میکرد
      
      کاش می آمد و یک شب وسط سینه زنی
      در عزای پدرش ناحیه نجوا میکرد
      
      شب هشتم وسط روضه ی اربا اربا
      گریه بر تشنگی اکبر لیلا میکرد
      
      من یقین دارم اگر کرب و بلا داشت حضور
      بر سر نعش علی یاری بابا میکرد
      
      یا که در هلهله ی آن همه نامحرم هرز
      مهدی ما کمک زینب کبری میکرد
      
      عباس احمدی



موضوعات مرتبط: امام زمان(عج) - مناسبت هامناجات با امام زمان(ع)

برچسب‌ها: اشعار امام زمان(عج) - هشتم محرم مهدی وحیدی
[ 20 / 8 / 1392 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار امام زمان(عج) - محرم

          
      
      بكش به رويِ سرِ خسته ام پَرِ خود را
      به اين دو چشم، عبايِ معطّرِ خود را
      
      ميانِ گريه كُنانت رسيده ام شايـد
      به كربلا برساني كبـوترِ خـود را
      
      به ما بهشت نوشتند ما نمي خواهيم
      كنارِ خويش نگه دار نوكرِ خود را
      
      كنارِ شانه ي لرزان تو چه مي چسبد
      به پاي تو بگذارم شبي سـرِ خود را
      
      بصيرت است همين روضه و به اين بيرق
      گـره زديـم تمـاميِ بـاورِ خود را
      
      به جمعِ سينه زنانت رسيده ام هر شب
      به پـا كنيد همه شورِ محـشرِ خود را
      
      حسين گفتنِ ما دستِ ما نبود از توست
      بگو به زمـزمـه، ذكرِ مـكرر خود را
      
      بـراي عمّه تان نـذر كرده ايم آقـا
      بياوريم نـفسهاي آخرِ خود را  
      
      حسن لطفي



موضوعات مرتبط: امام زمان(عج) - مناسبت هامناجات با امام زمان(ع)

برچسب‌ها: اشعار امام زمان(عج) - محرم مهدی وحیدی
[ 19 / 8 / 1392 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار امام زمان(عج) در ششم محرم

  
      گفتند میایی ؛خودت هم بی قراری
      ما منتظر ماندیم و طی شد روزگاری
      
      در جستجوی خیمه ی سبزی که گفتند...
      آواره ایم آواره ی کوه و صحاری
      
      بچه که بودم مادرم هر جمعه میگفت :
      می آید از سمت مدینه تک سواری
      
      چشم دلم افسوس که کور است و دیری ست
      فهمیده ام باید بسازم با نداری
      
      ما بی شما خیلی دوامی هم نداریم
      این عمرها را نیست دیگر اعتباری
      
      مُردند پیران و جوانان پیر گشتند
      خیلی مصیبت دارد این چشم انتظاری
      
      آقا بیا از این جهان رفع ستم کن
      بر هم بزن رسم و رسوم برده داری
      
      آل خلیفه تا به کی باید بگیرد
      با کُشته های شیعه عکس یادگاری
      
      آقا نمیخواهم که وقتت را بگیرم
      میدانم  امشب با عمویت وعده داری
      
      میدانم امشب آمدی با یاد قاسم
      بر زخم جان مجتبی مرهم گذاری
      
      قاسم که خود شیواترین نوع غزل بود
      حالا شده چون جمله های اختصاری
      
      عباس احمدی


***********************


      ما که در فطرت ذاتی به خدا محتاجیم
       بیشتر از همه بر کرببلا محتاجیم
      
      به همین سینه زدن، ناله زدن، گریه و شور
       ما به این نوکریِ بزم عزا محتاجیم
      
      به دم نوحه، به مظلوم کشیدن، به دعا
        به حسینیه و این حال و هوا محتاجیم
      
      روزمان شب نشود تا که نگوییم حسین
       ما به ذکر تو به همراه بکاء محتاجیم
      
      شهدا سینه‌زن اکبر لیلا بودند
       ما به فرهنگ اصیل شهدا محتاجیم
      
      ما به آن‌کس که در این خیمه‌ی تو جان داده
       تا شفاعت کند او روز جزا محتاجیم
      
      زشت باشد که سر نوکرت از تن نرود
      تا رود این سر ما پای شما محتاجیم
      
      ما فقط نه، که همه خیل رسل می‌گویند
       یابن‌زهرا ،به تو ای خون خدا محتاجیم
      
      ما گدای حسن و نسل کریمش هستیم
       ریزه خوار کرم طفل یتیمش هستیم
      
      اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید


***********************

      هر كه محروم است از تو مَحرم مِیخانه نیست
      هر كه با آتش نمی جوشد دلش پروانه نیست
      
      من اویسم قسمتم انگار دیدارت نشد
      از قَرَن می آیم و ارباب امّا خانه نیست
      
      گشتم و گفتند بر این روضه ها سر می زنی
      بانی این اشك ها جز چشم صاحب خانه نیست
      
      من حسینی زاده ام از شیر و اشكِ مادرم
      سینه ام با آتشِ عشق شما بیگانه نیست
      
      حس این دیوانگی تقصیر خاك كربلاست
      سال ها در كربلا گشتیم جز دیوانه نیست
      
      باز هم موی شما با ناله ها آشفته شد
      كار گیسوی پریشان شما با شانه نیست
      
      مثل زن های پسر از دست داده آمدیم
      خانه ی چشمان ما از سیل جز ویرانه نیست
      
      بس كه امشب گل به غم های یتیمت ریختیم
      آه دیگر لاله ای در گوشه ی گلخانه نیست
      
      حسن لطفی



موضوعات مرتبط: امام زمان(عج) - مناسبت هامناجات با امام زمان(ع)شب ششم محرم

برچسب‌ها: اشعار امام زمان(عج) در ششم محرم مهدی وحیدی
[ 18 / 8 / 1392 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار امام زمان (ع) در محرم


      همیشه کوچه ما عطری از شما دارد
      که آشنا به دلش میل آشنا دارد
      
      بگو که جسم که را در بغل گرفتی که
      دوباره روضه ما بوی بوریا دارد
      
      هزار شکر که مژگان به ما حواله شده
      غبار پای تو تأثیر کیمیا دارد
      
      شبیه چشم شما سرخ میشود چشمش
      کسی که چشم بر آن ریشه ی عبا دارد
      
      علاج تشنگی ام را فرات هم نکند
      تنور سینه من داغ کربلا دارد
      
      به سینه میزنم و حلقه میزنم بر در
      در این معامله یک دست هم صدا دارد
      
      دلم هوای حرم کرده خوب میدانم
      برات کرب و بلا را فقط رضا دارد
      
      دوباره خرجی ما بی حساب زهرا داد
      همیشه سفره ی گرمش هوای ما دارد
      
      حسن لطفی
      
      **********************
      
      اشعار امام زمان(عج) - شام غریبان
      
      دم میدهی به سینه که طوفانی ام کنی
      تا زائر شکسته ی بارانی ام کنی
      
      ده شب گذشت خوب نمک گیرتان شدم
      میخواستی که تشنه ی مهمانی ام کنی
      
      حالا که تشنه ات شدم آبی بریز تا
      با روضه های فاطمه قربانی ام کنی
      
      من را ببر به روضه ی یابن الشبیب ها
      تا میهمان شاه خراسانی ام کنی
      
      با ناله های عمه تان زار میزنم
      آتش بزن که شام غریبانی ام کنی

      **
      اگرشاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید
      
      ********************
      
      اشعار امام زمان(عج) - عاشورا
      
      ای جان به قربان تو و سوز صدایت
      نامی ببر از ما میان هر دعایت
      
      امروز روز حاجت دنیایی ام نیست
      امروز می خواهم شوم من هم نوایت
      
      ای صبح و مسا هم ناله داری
      یا که تنها روضه بگیری یاد شاه کربلایت
      
      بیش از هزار و چند سال است ای عزیزم
      چشمان تو گرید به یاد عمه هایت
      
      در خیمه ات پیراهنی آویزه داری
      پیراهنی که کرده آقا مبتلایت
      
      آقا بیا با یا لثارات الحسینت
      بستان تقاص خون شاه سرجدایت
      
      بستان تقاص حرمتی را که شکستند
      از دشمنان نانجیب و بی حیایت
      
      ای کاش می شد صبح عاشورای امسال
      تو کربلا باشی و ما هم زیر پایت
      **
      اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید
      
      ********************
      
      اشعار امام زمان(عج) - شب تاسوعا
      
      دوباره شعله بکش دودمان آدم را
      که با تو زار بگرییم غم محرم را
      
      چقدر بغض من امشب هوای تو دارد
      که پاره کرده خیال تو بند قلبم را
      
      کجایی و به کدامین ستون نهادی سر
      رسیده ای که بگریی هزار و یک غم را
      
      نشسته ایم به گرییم با شما تا صبح
      چه میشود بخری گریه های با هم را
      
      کنار مادر خود زار میزنی آقا
      به دست خاک دهی گیسوان درهم را
      
      برای آنکه کمی مثل تو شوم امشب
      بریز روی سرم خاک های عالم را
      
      شب نهم شده و روضه خوانی اش با توست
      کمی نفس بده این حلقه های ماتم را
      
      شبیه چشم عمو چشم هایتان زخم است
      خدا مرا بکشد در صدایتان زخم است
      **
      اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید 
      
      ********************
      
      اشعار امام زمان(عج) - شب تاسوعا
      
      اگرچه سنگ شکسته تمام بال و پرم
      مرا بهشت ببر، نه مرا ببر به حرم
      
      مرا ببر که شبیه کبوتران از صبح
      تمام روز به دور سر شما بپرم
      
      قسم که منت سلطانی جهان نکشم
      اگر که پا بگذاری دمی به چشم ترم
      
      به درد میخورد این چشم های ناقابل
      که من به این مژه هایم غلام رفتگرم
      
      مرا بکُش نرسم تا به روضه ی گودال
      مرا بکُش که نبینم چه آمده به سرم
      
      گذر کن از سر قبر من و حسین بگو
      که زیر سنگ لحد شعله ور شود جگرم
      
      برای مرحمتی روضه ای بخوان و ببین
      که سینه میزنم آنقدر تا کفن بدرم
      
      نشسته فاطمه پائین پای شش گوشه
      هنوز زمزمه دارد که تشنه، ای پسرم
      
      خدا به خیر کند روضه های سقا شد
      بیا و رحم کن آقا به قلب محتضرم
      **
      اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید
      
       *********************
      
      اشعار امام زمان(عج) - شب تاسوعا
      
      ای وعده ی خدا ز چه تأخیر کرده ای؟
      دیکر برای آمدنت دیر کرده ای
      
      در اشتیاق پیرهنت سالیان سال
      یعقوب چشم های مرا پیر کرده ای
      
      خورشید اهل بیت، طلوعی دوباره کن
      عمرم به آخر آمده و دیر کرده ای
      
      قابل نبوده ام به حسابم بیاوری
      در بی تفاوتی همه گیر کرده ای
      
      با ربنای نافله هایت، دل مرا
      در روضه ها تو صاحب تأثیر کرده ای
      
      با گریه بر مصائب مظلوم کربلا
      آیات سرخ قافله تفسیر کرده ای
      
      هر خیمه ای که روضه ی عباس خوانده شد
      گریه برای دست علمگیر کرده ای
      
      احسان محسنی فر
      
      *********************
      
      
      هر شب میان هیئت تو فکر می کنم
      آقا به صبر و طاقت تو فکر می کنم
      
      ما را شکسته طعنه ی طوفان روزگار
      دارم به استقامت تو فکر می کنم
      
      خون می شود دل تو ز اعمال شیعیان
      بر مهر بی نهایت تو فکر می کنم
      
      غم های بی کران دلم می رود ز یاد
      وقتی به اوج غربت تو فکر می کنم
      
      ده قرن می شود که تو خون گریه می کنی
      بر قلب پر جراحت تو فکر  می کنم
      
      هر سال روضه های تو تکرار می شود
      بر این همه مصیبت تو فکر می کنم
      
      یوسف رحیمی

      
      *********************
      
      
      از غم هجر دلم شوق گریبان دارد
      دل هجران زده آیا سر و سامان دارد؟
      
      نه فقط در غم دلبر دل من می سوزد
      هرطرف می نگرم عاشق حیران دارد
      
      چند سال است که من منتظرم برگردی
      ای مسافر، سفر هجر تو پایان دارد
      
      گر که یوسف نکند میل به دیدار وطن
      دل یعقوب به برگشتنش ایمان دارد
      
      چشم آلوده به دیدار تو نایل نشود
      تا که بر راه نظر پرده عصیان دارد
      
      کرم توست که ما را بخری ورنه گدا
      چه متاعی جهت عرضه به سلطان دارد
      
      هرچه گفتیم کمی از غمتان کم نشده
      کربلایت چقدر رنج فراوان دارد
      
      شب و روز تو شده گریه به غمهای حسین
      چشمهایت خبر از سینه سوزان دارد
      
      عالم از گفتن یک نام دگرگون شده است
      چه سروشی است که این ذکر حسین جان دارد
      **
      اگرشاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید
      
      *********************
      
      اشعار امام زمان(عج) - شب هفتم
      
      از دست فراقت گِله دارم، گله دارم
      هر روز همین مسأله دارم، گله دارم
      
      جا مانده ترین لاله ی باغ شهدایم
      دلتنگی صد قافله دارم، گله دارم
      
      من داغ برادر به جگر دارم و سوزم
      زین غم که از او فاصله دارم، گله دارم
      
      بی کرب و بلا، هیچ دم آرام نگیرم
      آقا دل کم حوصله دارم، گله دارم
      
      از این که به پشت تو نخواندیم نمازی
      وقتی که به لب نافله دارم، گله دارم
      
      ما هر چه که خواندیم، فقط بارش زهراست
      گاهی که خیال صله دارم،گله دارم
      
      یک نامه نشد تا که برایت بنویسم
      صدها ورق باطله دارم، گله دارم
      
      عمری ست که با دیدن هر کودک در خواب
      من پرسشی از حرمله دارم، گله دارم :
      
      گیرم که زدی تیر، چرا خنده نمودی
      صد زخم از آن هلهله دارم، گله دارم
      
      *********************
      
      اشعار امام زمان(ع) - شب هفتم
      
      چه غم اگر، که نگاه همه جوابم کرد
      نگاه مادرت امسال هم حسابم کرد
      
      دعای مادر تو بود و آمین رسول
      خدا برای عزای تو مستجابم کرد
      
      بگو بهشت که بر ما قلم کشد زهرا
      برای خاک حسینیه انتخابم کرد
      
      مرا نوشت کبوتر، به کربلایم برد
      مرا نوشت بگریم، خودش گلابم کرد
      
      نفس بده که بسوزم، من از نفسهایت
      که سنگ بودم و داغ حسین آبم کرد
      
      غبار بودم و شش گوشه اش، عقیقم ساخت
      گناه بودم و لطف شما ثوابم کرد
      
      حسین کُشت تو را بس که میکنی گریه
      تو هم مرا بکش آقا، که غم خرابم کرد
      
      دلم قرار ندارد گمان کنم امشب
      که آه تو پُر دلشوره ی ربابم کرد
      **
      اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید
      
      *********************
      
      اشعار امام زمان(عج) - ششم محرم
      
      برای بار غمت شانه ای خم آوردم
      بگیر دست مرا ، جان تو کم آوردم
      
      مرا مران که برای شفاعتم امشب
      لباس مشکی داغ محرم آوردم
      
      مرا به جمع گدایان خویش مهمان کن
      بگو به مادرتان جنس در هم آوردم
      
      دوباره موسم حج آمد و ندیدمتان
      ولی به نیتتان آب زمزم آوردم
      
      شب یتیم نوازی توست، منتظرم
      ببین شکسته سری پای پرچم آوردم
      
      شب شنیدن خون روضه های قاسم شد
      بگیر دست مرا جان تو کم آوردم
      **
      اگرشاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید
      
      *********************
      
      
      چه می شود که شبی بشنوم صدایت را
      به درد، گریه کنم زخم روضه هایت را
      
      بگو کجا زده ای خیمه در کدامین دشت
      به این دو چشم که طی کرده رد پایت را
      
      زمان بدون تو امشب چه سرد می گذرد
      بیا که گرم کنی مجلس عزایت را
      
      جسارت است ولی می شود همین شب سرد
      کشی به روی سرم لحظه ای عبایت را
      
      گمان کنم که صدایت گرفته چون زینب
      میان بغض صدا می زنی خدایت را
      
      حسن لطفی
      
      ********************
      
      
      چه تلخ می شود این لحظه ها بدون شما
      چه تلخ تر همه ی عمر ما بدون شما
      
      منم غریبه و شب تیره و مسیرم سخت
      کجا روم چه کنم بی شما بدون شما
      
      کجاست خیمه سبزت که راه گم کردم
      مرا بخوان نروم هیچ جا بدون شما
      
      تمام لطف نفسهای ما حضور شماست
      چگونه بال زنم تا خدا بدون شما
      
      قسم به شال عزایی که بسته ای به کمر
      چه سرد می شود این روضه ها بدون شما
      
      حسن لطفی
      
      ********************
      
      
      شبی دم سحری در دعایتان آقا
      کنید اندکی یاد گدایتان آقا
      
      مرا به نیمه ی شب ها برای نافله ها
      صدا کنید... فدای صدایتان آقا
      
      شکسته بال ترینم ولی مرا ز کرم
      پرم دهید میان هوایتان آقا
      
      دلم گرفته خدا خیرتان دهد یکبار
      دهید اجازه بیفتم به پایتان آقا
      
      به روی پنجه قد افراشتم به جلب نظر
      سوا کنید که باشم برایتان آقا
      
      ره ثواب بجوی زلف بخت مرا
      گره زنید به شال عبایتان آقا
      
      حدید زنگی قلب مرا جلا دهید
      مریض عشقم و لنگ دوایتان آقا
      
      شرر به سینه زده غصه ی مدینه تان
      نمک به زخم زده کربلایتان آقا
      
      برات کرب و بلا رفتن مرا بدهید
      شبی دم سحری در دعایتان آقا
      
      برگرفته از وبسایت دوستداران حاج منصور
      
      ********************
      
      
        آقا بیا که پیش قدمهات پا شوم
      در محضرت نشینم و مست از لقاء شوم
      
      یادم اگر کنی به دعای سحرگَهَت
      من نیز می شود که ز عصیان جدا شوم
      
      من نذر کرده ام که به صبح ظهور تو
      آیی و پیش مقدم پاکت فدا شوم
      
      حیف است با دلی که به تو خو گرفته است
      بر غیر مهر فاطمی ات مبتلا شوم
      
      گفتی ز حال و روز تو غفلت نمی کنم
      من دائما ز یاد تو غافل چرا شوم
      
      می آمدی و می طلبیدم تو را چو آب
      اما نشد که طالب آب بقا شوم
      
      آزرده خاطر از گنه عاشقان شوی
      شرمنده ام که باعث اخم شما شوم
      
      ماه محرم است بگو روضه ات کجاست؟
      تا میهمان هیئت آل عبا شوم
      
      گریه کنان به سینه زنم در غم حسین
      بلکه کمی شبیه تو صاحب عزا شوم
      
      یک شب مرا به شوق زیارت صدا نما
      تا آنکه زائر سحر کربلا شوم
      **
      اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید
      
       ********************
      
      
      آقا دوباره برق نگاهت پر از غم است
      تندیس نور، بر تنتان رخت ماتم است
      
      ای ماه مهر و عاطفه، ماه عزا شده
      اوضاع آسمان و زمین سخت در هم است
      
      در این دهه به یک دو سه روضه رضا مشو
      یک عمر نوح گریه به جان شما کم است
      
      هر جا که هیئتی ست به پا کعبه ی دل است
      هر جا که دیده ای ست خروشان چو زمزم است
      
      اول صدای ناله ی زهرا شود بلند
      مادر یقین به گریه ز هرکس مقدم است
      
      رخصت بده ظهور شما را طلب کنیم
      از آن کسی که اشرف اولاد آدم است
      
      یک کربلا نصیب دل سنگمان کنید
      این آرزوی سینه زنان در دو عالم است
      **
      اگرشاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید
      
      ********************
      
      اشعار امام زمان(عج) - شب سوم       
      
      دیده در حسرت دیدار شما مانده هنوز
      به تمنای نگاهت دل ما مانده هنوز
      
      بوسه یک روز به خاک قدمت خواهم زد
      لب به امید همان بوسه به پا مانده هنوز
      
      فقرا پیش کریمان که معطل  نشوند!
      منتظر برسر راه تو گدا مانده هنوز
      
      در نبودت زدلم صدق و صفا کم کم رفت
      مِهرت اما به دلم، شکر خدا مانده هنوز
      
      می شود دیدن روی تو نصیبم، یا،نه؟
      دل من بین همین خوف ورجاءمانده هنوز
      
      به همان ناله ی بین در و دیوار قسم
      مادرت چشم براهت بخدا مانده هنوز
      
      ای امید همه دل های شکسته برگرد
      دختری درعقب قافله جا مانده هنوز
      
      همه حاجات به لطف تو روا شد اما
      با شما یک سفر کرب وبلا مانده هنوز
      
      سید مجتبی شجاع
      
      **********************
      
      هر چند پای گریه سبکبارتر شدیم
      از اشکهای چشم تو بیمارتر شدیم
      
      هر چند زیر بیرقتان سینه می زنیم
      هر چند یاد داغ علمدار، تر شدیم
      
      ما را ببخش پای شما کم گذاشتیم
      امسال آمدیم و گنهکارتر شدیم
      
      امسال هم که خرجی شبهای ما رسید
      امسال هم دوباره بدهکارتر شدیم
      
      الطاف بی دریغ تو ما را جریح کرد
      تقصیر ما نبود طلبکارتر شدیم
      
      دل نه ، میان سینه ی مان زینبیه هست
      معلوم شد چه شد که گرفتارتر شدیم
      
      ما را گره زدند به غمهای عمه ات
      امشب برای کیست عزادارتر شدیم
      **
      اگرشاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید
       
      **********************
      
   
      این روزها برای شما غصه میخورم
      دلداده ام به پای شما غصه میخورم
      
      وقتی تو نیستی دل من شور میزند
      جان سوز تر برای شما غصه میخورم
      
      با گفتن از فراق شما گریه میکنم
      با خواندن دعای شما غصه میخورم
      
      یاران به کوی وصل شما غرق شادی اند
      دورم من از سرای شما غصه میخورم
      
      گاهی پیاده عازم صحرای غم شوم
      دنبال خیمه های شما غصه میخورم
      
      تنها ترین مسافر این شهر بی وفا
      میسوزم از وفای شما غصه میخورم
      
      با هر گناه دور ز من میشوی و من
      با شرم در وفای شما غصه میخورم
      
      پرونده گناه مرا کم مرور کن
      آقای خودم به جای شما غصه میخورم
      
      وقتی حضور گرم تو در روضه حس شود
      من هم به اقتدای شما غصه میخورم
      
      هنگام نوحه خوانی و شور حسینیان
      در حسرت صدای شما غصه میخورم
      
      گاهی که حنجرم ز عطش خشک میشود
      بر جدّ سر جدای شما غصه میخورم
      
      هستی کلید دار حریم حسین و من
      با یاد کربلای شما غصه میخورم
      
      تو دیده ای آنچه فقط ما شنیده ایم
      با یاد کربلای شما غصّه می خورم
      
      احسان محسنی فر

      
      *********************
      
      
      شبهای بی قراری چشمم سحر نشد
      دلواپسی و غربت و اندوه سر نشد
      آهم کشید شعله ولی بال و پر نشد
      اصلاً کسی ز حال دلم با خبر نشد
      
      فرموده ای که شرط وصالت صبوری است
      وقتی زمان زمانه‌ی هجران و دوری است
      
      ای طلعة الرشیده‌ی من أیها العزیز
      ای غرة الحمیده‌ی من أیها العزیز
      ای نور هر دو دیده‌ی من أیها العزیز
      خورشید من سپیده‌ی من أیها العزیز
      
      اين جمعه هم غروب شد اما نیامدی
      ای آخرین سلاله‌ی زهرا نیامدی
      
      وقتی که هست چشم تر تو مطاف اشک
      گم می شود دوباره دلم در طواف اشک
      چشمان بی قرار من و اعتکاف اشک
      آقا بخر مرا به همین دو کلاف اشک
      
      این اشک ها شده همه‌ی آبروی من
      چشمی گشا به روی من ای آرزوی من
      
      آمد محرم و غم عظمای کربلا
      خون می تراود از دل صحرای کربلا
      چشمان توست مصحف غم های کربلا
      داری به دوش پرچم آقای کربلا
      
      هر صبح و شام غرق عزا گریه می‌کنی
      با روضه های کرب و بلا گریه می‌کنی
      
      در حیرتم که با دلت این غم چه می‌کند
      شب های داغ و شیون و ماتم چه می‌کند
      با چشمهات اشک دمادم چه می‌کند
      زخمی ترین غروب محرم چه می‌کند
      
      امشب بیا که روضه بخوانی برایمان
      صاحب عزای خون خدا صاحب الزمان
      
      امشب بيا و با دل خونين جگر بخوان
      از ماه خون گرفته و شق القمر بخوان
      از شام بي کسي و شب بي سحر بخوان
      از روضه هاي عمه تان بيشتر بخوان
      
      وقتی که چشمهای تو از غم لبالب است
      آئینه‌ی غریبی و غمهای زینب است
      
      اين خاک غرق ندبه و آه است العجل
      هر صبح جمعه چشم به راه است العجل
      آل عبا بدون پناه است العجل
      بر روی نیزه ها سر ماه است العجل
      
      یا این دل شکسته‌ی ما را صبور کن
      یا لا اقل به خاطر زینب ظهور کن
      
      یوسف رحیمی
       
      *********************
      
     
      آقا سلام ماه محرم شروع شد
      بازاین چه شورش است و چه ماتم شروع شد
      
      آقا سلام تحفه اشکی به من دهید
      ماه گدایی من و چشمم شروع شد
      
      یادم نرفته است نگاه شما به ما
      از گریه های ماه محرم شروع شد
      
      قد قامت الحسین که تشنه شهید شد
      قد قامت العزا غم عالم شروع شد
      
      ده روز اعتکاف دوچشمم برایتان
      در روضه مثل مسجد اعظم شروع شد
      
      هاجر به پای روضه اصغر نشسته است
      تا این که جوشش دل زمزم شروع شد
      
      آقا سلام نیت گریه نموده ام
      شیرین ترین عبادت ما هم شروع شد
      
      رحمان نوازنی
      
      *********************
      
      
      هزار شکر که از خون دل وضویی هست
      لباس مشکی ما هست آبرویی هست
      
      بیا حسین بگو تا که ما به سر بزنیم
      میان شاه و گدا، راه گفت و گویی هست
      
      همیشه سنگ غمت را به سینه ام زده ام
      خوشم برای شکستن، مرا سبویی هست
      
      دوباره چشم شما زخم می شود، دیر است
      مرا ببین، که به چشمت هنوز سوئی هست
      
      مرا برای مُحرّم دوباره محرم کن
      منای کرب بلا هست و آرزویی هست
      
      مرا بکِش به همان روضه های ناگفته
      همیشه پیش شما روضه ی مگویی هست
      
      گمان کنم نرسم تا به شام عاشورا
      فقط برای همین چند شب گلویی هست
      
      علی اکبر لطیفیان
      
       *********************
      
      اشعار امام زمان(عج) - اول محرم
      
      ای واسطه ی فیض دو سرا… آجرک الله
      وی حجت حق صاحب عزا… آجرک الله
      
      با ناله ی زهراست عجین سوز صدایت
      هم ناله ی ام النجبا آجرک الله
      
      دریاب مرا در غم سالار شهیدان
      ای منتقم خون خدا آجرک الله
      
      اذنی بده تا گریه کن جد تو باشیم
      هر جا که شود روضه به پا آجرک الله
      
      ما روضه گرفتیم قدم رنجه نمایی
      تا جلوه کنی بر دل ما آجرک الله
      
      ما هرچه که داریم از آن گوشه ی چشم است
      تو روی مگردان ز گدا آجرک الله
      
      راضی به رضای تو شدن خیر و فلاح است
      کی میشوی از شیعه رضا آجرک الله
      
      ای بانی هر ساله ی روضه مددی کن
      در روضه بیابیم تو را آجرک الله
      
      بر عاشق جا مانده ات ارباب عطا کن
      یک تذکره ی کرب و بلا آجرک الله
      **
      اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید
      
       *********************
      
      اشعار امام زمان(عج) - اول محرم
      
      سلام ای از روی تو پیدا
      رُخَت پنهان و اَنوارت هویدا
      الهی خانه ات آباد جانا
      سلام ای خانه ات دلهای شیدا
      **
      سلامم بر نماز و بر سلامت
      سلامم بر قنوت و ربَّنایَت
      سلامم بر قیام و بر قعودت
      به قرآن و به تبیین و صدایت
      **
      سلام من به لبخند ملیحت
      به اشک و گریه ها و های هایت
      دعا کردی من بی­معرفت را
      به قربان مناجات و دعایت
      **
      رکوع و سجده ات تفسیر معراج
      سلام من به مُهر کربلایت   
      به گَردِ راه خود هم یک نگاهی
      نشسته گرد غم بر شانه هایت
      **
      عزاداری عزادارم به حزنت
      به قربان پر شال عزایت
      منِ نالایق و همراهت ای کاش
      بیایم کربلا از ردِّ پایت
      **
      تمام آسمان را غم گرفته
      دلم را حُزن یک عالم گرفته
      بهشتی که در آن جای عزا نیست
      محرم آمد و ماتم گرفته
      **
      دوباره خانه ها ماتم سرا شد
      حسینیه شد و کرببلا شد
      هلال ماه غم شد خنجری و
      میان قلب آل الله جا شد
      **
      همه مانند زهرا نوحه خوانند
      ملائک سینه زن در آسمانند
      در این َبزم عزا ما میهمانیم
      ابالفضل و شهیدان میزبانند
      **
      اگرشاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید
      
       *********************
      
      اشعار امام زمان(عج) - پیشواز محرم
      
      هرچند دلی در گرو یار نداریم
      حاجت که به جز وصل تو دلدارنداریم
      
      از غفلت و جهل است گرفتار گناهیم
      ور نه به خدا نیّت آزار نداریم
      
      قهریم ز سجّاده و اذکار و نوافل
      چندیست سحر دیده ی بیدار نداریم
      
      احساسِ نیازی به ظهورِ تو نکردیم
      این است که بر وصلِ تو اصرار نداریم
      
      بردیم به کوی دِگران دستِ طلب را
      گویی که ولی نعمتی اِنگار نداریم
      
      یک گوشه نشستیم که تشریف بیاری
      جز صاحب خانه به کسی کار نداریم
      
      جز اشک به آوارگی یوسفِ زینب
      کالای دِگر رونقِ بازار نداریم
      
      ما را به محرّم برسان اِی گلِ نرگس
      هرچند که مثل تو عزادار نداریم
      
      زود است که از سمتِ حرم ناله بیاید
      برگرد حسین! قافله سالار نداریم
      
      نزدیکِ خیام آمده دشمن به یقینم
      فهمیده دگر میر و علمدار نداریم
      
      
      *********************
      
      اشعار امام زمان(عج) - پیشواز محرم
      
      فقط ز نرگس چشمت نگاه می خواهم
      به قدر یک ، دو ، سه لحظه پناه می خواهم
      
      شبیه برکه ی کوچک که دور افتاده است
      برای قاب دلم عکس ماه می خواهم
      
      میان راه وصالت همیشه سر گردان
      شب چهلم عهد است ، راه می خواهم!
      
      صدای ماه محرم به گوشها خورده است
      ز دست های تو شال سیاه می خواهم
      
      دم محرم و آقا کمی دعایم کن...
      دعای خیر و کمی سوز و آه می خواهم
      
      ماشاالله دهدشتی
      
      ********************
      
      اشعار امام زمان(عج) - پیشواز محرم
      
      این من و هجر تو و حال به هم ریخته ام
      رحم کن بر من و احوال به هم ریخته ام
      
      منم آن عاشق جامانده ی روز عرفه
      سر به زیرم سر اعمال به هم ریخته ام
      
      آرزو داشتم امسال بیایم عرفات
      گریه دار از غم هر سال به هم ریخته ام
      
      هر دل آشفته پی هم نفسی می گردد
      چند وقتی است به دنبال به هم ریخته ام
      
      به گمانم که قرار است نبینم رویت
      با غمت خورده رقم فال به هم ریخته ام
      
      درد، بالاتر از این نیست برایم انگار
      دوری از توست در اقبال به هم ریخته ام
      
      خوش به حال شهدایی که سبکبال شدند
      به پریدن نرسد بال به هم ریخته ام
      
      همه دلشوره ی من ماه محرم باشد
      مادرت با خبر از حال به هم ریخته ام
      
      به تو و گریه هنگام غروبت سوگند
      فکر جدّ تو و گودال به هم ریخته ام
      
      چه کنم دست خودم نیست دلم بی تاب است
      وقت آوارگی قافله ی ارباب است
      
      قاسم نعمتی



موضوعات مرتبط: امام زمان(عج) - مناسبت هامناجات با امام زمان(ع)

برچسب‌ها: اشعار امام زمان (ع) در محرم مهدی وحیدی
[ 10 / 8 / 1392 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار امام زمان (ع) در محرم


      اشعار امام زمان(عج) - خداحافظی محرم
      
      ای داغدار اصلی این روضه ها بیا
      صاحب عزای ماتم کرب و بلا بیا
      
      تنها امید خلق جهان یابن فاطمه
      ای منتهای آرزوی اولیاء بیا
      
      بالا گرفته ایم برایت دو دست را
      ای مرد مستجاب قنوت و دعا بیا
      
      فهمیده ایم با همه دنیا غریبه ای
      دیگر به جان مادرت ای آشنا بیا
      
      از هیچکس به جز تو نداریم انتظار
      بر دستهای توست فقط چشم ما بیا
      
      هفته به هفته می گذرد با خیال تو
      پس لا اقل به حرمت خون خدا بیا
      
      بیش از هزار سال تو خون گریه کرده ای
      ای خون جگر ز قامت زینب بیا
      
      عرض ارادت کم ما را قبول کن
      امسال هم محرم ما را قبول کن

      **
      از وب سایت دوستداران حاج منصور
      
        *******************
      
      صدای گریه تان پیر کرده عالم را
      بیا که با تو بپوشم لباس ماتم را
      
      هزار شکر نمردم که باز میبینم
      کتیبه های عزا ؛ مشکی محرّم را
      
      برای عمه خود تا که روضه میخوانی
      به گریه شعله زنی دودمان آدم را
      
      دخیل بسته ام امسال قبل جان دادن
      ببینم اشک تو را روضه مجسّم را
      
      به نور خویش عزاداری مرا پُر کن
      به سایه ات بپذیر از گدات این کم را
      
      مرا شبیه شهیدان شهید عشقت کن
      به بال شوق و بصیرت بگیر دستم را
      
      بیا ؛به رفیقان رفته ام سوگند
      که با تو زار بگریم تمام این غم را
      
      علی ناظمی
      
      *******************
      
      
      از هجر تو طبیعت ما گریه می کند
      چشم تمام آینه ها گریه می کند
      
      چشم انتظار آمدنت شیر خواره‌ای است
      گهواره‌ای به کرب و بلا گریه می کند
      
      پای سه ساله‌ای که پر تاول آمده است
      دارد به اشک آه و دعا گریه می کند
      
      در علقمه به خاطر تو مشک پاره ای
      دارد کنار دست جدا گریه می کند
      
      گودال سرخ روز عطش نعره می کشد
      از روضه های خون خدا گریه می کند
      
      علی اشتری
      
      *******************
      
      
      بر پا شده حسینیه گریه ها بیا
      بر روی چشم های تر از اشک ما بیا
      
      شال عزای تو به عزایم نشانده است
      وقت عزای مان شده صاحب عزا بیا
      
      از معرفت تهی ام و از مصلحت پُرم
        تا زیر و رو شَوَم ز قدوم شما بیا
      
      یادش به خیر صحن رضا زار می زدم:
      آقا نشسته ام دَم ایوان طلا بیا
      
      ایوان طلا اگر که نشد تا ببینمت
      وقت سحر زیارت پائین پا بیا
      
      ای خاک بر سرم که نشد خاک پای تو
      یک شب خرابه دل من هم بیا بیا
      
      من را که کُشت وا ابتاهای عمه ات
      یک سر به خاک کشته کرب و بلا بیا
      **
      اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفاً اطلاع دهید
      
      *********************
      
      
      جایی نداشتیم اگر این روضه ها نبود
      عشقی نبود اگر غم کرب و بلا نبود
      
      از دستمال اشک تو خونابه میچکد
      آقا مگر به زخم دو چشمت دوا نبود ؟
      
      من را کسی به قدر دو گندم نمیخرید
      این چشم اگر به خیمه تان آشنا نبود
      
      بر ما ز آبروی خودت خرج کرده ای
      ای وای اگر که لطف نگاه شما نبود
      
      از ما مگیر یک نفس این یا حسین را
      آقا حسین گفتن ما دست ما نبود
      
      ما با لباس نوکری اش زنده مانده ایم
      عمری نبود اگر غم ارباب ما نبود
      **
      اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفاً اطلاع دهید
      
      *******************
      
      
      چشم انتظار مانده ام امّا نیامدی
      کُشتی مرا و بر سرم آقا نیامدی
      
      چنگی نمی زند به دلم اشک های من
      وقتی که تشنه هستم و دریا نیامدی
      
      من با لباس نوکری احرام بسته ام
      وقت طواف کعبه ی دلها نیامدی
      
      دیشب میان روضه نگاهم به راه بود
      گفتم که می رسی به تماشا نیامدی
      
      شاید نشسته بودی و بر سینه می زدی
      جای دگر؛ به روضه ی زهرا نیامدی
      
      شاید دوباره کرب وبلا رفته بودی و
      تا صبح می زدی به سر آنجا نیامدی
      
      امشب شب یتیم نوازی دست توست
      مگذار تا بگویمت آقا نیامدی
      **
      شاعر این شعر را اگر میشناسید لطفاً اطلاع دهید
      
      *******************
      
      
      دلتنگی غروب همه جمعه های من
      کی میرسد به صحن حضورت صدای من
      
      دیگر دلم برای شما پر نمیزند
      برگرد و بال تازه بیاور برای من
      
      غیر از ضرر برای تو چیزی نداشتم
      حتی نیامده ست به کارَت دعای من
      
      اشکت اگر به نامه اعمال من نبود
      بخشش نبود شامل یا ربنای من
      
      یک روز محض خاطر این چند قطره اشک
      وا میشود به خیمه سبز تو پای من
      
      با تو هوای ماه عزا چیز دیگریست
      ای بانی مُحرم و صاحب عزای من
      
      امشب میان سینه زدن ها و اشک ها
      مُهری بزن به نامه کرب و بلای من
      
      محمد بیابانی
      
      ********************
      
      
      نمی رسم من از این جاده ها به گرد شما  
      به خاک پای گدایان کوچه گرد شما
         
      خدا کند که عنان گیر مرکبت باشم
      فـــدای پا به رکــابــان در نبرد شما
      
      ارادتی به تو و خانواده ات دارم
      منـم غــلام غــلامان فرد فرد شما
      
      چرا شبیه گذشته مرا نمی خواهی
      مگر نمی خورم آقای من به درد شما
      
      رسیده باز سه شنبه شب خجالتم از
      مرور نامه ی اعمال و آه و سرد شما
      
      محمد حسن بياتلو
      
      ********************
      
      
      دلم گرفته ز یارم خبر نمی آید
      چرا خزان جدایی به سر نمی آید
      
      به راه آمدنش خشک شد دو چشم ترم
      چرا مسافر من از سفر نمی آید
      
      کسی که عادتش احسان و سجیه اش کرم است
      چرا سراغ من محتضر نمی آید
      
      در این دیار که عشاق تو فراوانند
      دگر غلام تو مد نظر نمی آید
      
      چه در زمان فراق و چه در وصال از ما
      به غیر نوکری ات بیشتر نمی آید
      **
      اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفاً اطلاع دهید
      
      ********************
      
      
      اين هفته هم گذشت تو اما نيامدي
      خورشيد خانواده‌ي زهرا نيامدي
      
      از جاده‌ي هميشه چشم انتظارها
      اي آخرين مسافر دنيا نيامدي
      
      صبحي كنار جاده تو را منتظر شديم
      «آمد غروب ، رفت و تو آقا نيامدي»
      
      از ناز چشمهاي تو اصلاً بعيد نيست
      شايد كه آمدي گذر ما نيامدي
      
      امروزمان كه رفت چه خاكي به سر كنيم
      آقاي من اگر زَد و فردا نيامدي
      
      غيبت بهانه اي است كه پاكيزه تر شويم
      تا روبرويمان نشدي تا نيامدي
      
      «يابن الحسن بياي»قنوتم وظيفه است
      ديگر به ما چه آمده‌اي یا نيامدي
      
      علی اکبر لطیفیان
      
      *********************
      
      
      نـاز از تـو، نيـاز و تمنّـا ز مـا، بــه روي چشم
      منّت كشي ز يوسف بطحـا، به روي چشم
      
      گفتـي گنـه نكن، به خدا سعي مي كنم
      قدري دگـر نما تـو مدارا، به روي چشم
      
      امـري اگـر بـُود، به كس ديگري مگو
      من مُرده ام مگـر گل زيبا، به روي چشم
      
      قدري تو دور كن ز دلم، حُبّ نفس را
      مُردن به عشـق حضرت زهرا، به روي چشم
      
      بگـذار يـك نمـاز، بـه تو اقتدا كنـم
      عرفان و پاك بـازي و تقوا، بـه روي چشم
      
      مسكيـن نـواز! دلبر با معرفت، حبيب
      آخر چه مي شود بنهي پا به روي چشم؟
      **
      شاعر این شعر را اگر میشناسید لطفاً اطلاع دهید
      
      ******************
      
      
      کجاست آنکه دوباره مرا تکان بدهد؟
      وچشم های خودم را به من نشان بدهد
      
      تمام عقربه ها زنده اند و می گردند
      دل من است که چیزی نمانده جان بدهد!
      
      کجاست آنکه خودم را بگیرد از من و بعد
      مرا به دست غزلهای بی کران بدهد
      
      هنوز وقت زیادی برای ماندن هست
      چه می شود که زمانه کمی زمان بدهد؟
      
      دلم هوای رسیدن به انتها کرده
      کجاست آنکه به من جام شوکران بدهد؟
      
      خدای واقعی ام سالهاست گم شده است
      کجاست آنکه خدا را به من نشان بدهد
      
      میثم امانی
      
      ********************
      
  صبح جمعه
       
      صدای آمدنت را به گوش ما برسان
      زمان غیبت خود را به انتها برسان
      
      نگاه نافذ خود را بر این گدا انداز
      برای درد نهفته کمی دوا برسان
      
      اگرچه بهر ظهورت نکرده ام کاری
      بیا و بر لب ما فرصت دعا برسان
      
      به صبح جمعه ی موعود زائرم فرما
      به خاکبوسی روز فرج مرا برسان
      
      برای روز ظهور تو کعبه پا برجاست
      بیا سرور دوباره بر آن بنا برسان
      
      کنار تربت زهرا به وقت نافله ات
      دعای خویش به یاری این گدا برسان
      
      نوشته ام به وصیت اگر میسر شد
      بیا و مرده ما را به کربلا برسان
      
      جواد حیدری
      
      ********************
      

      
      ... ایاک نعبد و ایاک نستعین
      یعنی سلام مسجد مولای آخرین !
      
      شبهای چارشنبه به انگشت کیستی
      دنیا رکاب و گنبد فیروزه ای نگین
      
      ای جمکران بگو کجاست آخرین امید
      أین الشموس الطالعه ، أین مه جبین ؟
      
      دنیای من گوشه ی مسجد نشستن است
      و  زل زدن به گردش تسبیح زائرین
      
      بگذار در کنار تو باشم تمام عمر
      بگذار در کنار تو باشم فقط همین
      
      زهرا بشری موحد
      
      *******************
      
      
      آسمان خشک شد و نیست خبر، یعنی چه؟
      شعر می بارد و اکسیر هنر یعنی چه؟
      
      رنگ این قافیه از غم شد و وزنش ماتم
      هی ردیفم شده :او رفته سفر...،یعنی چه؟
      
      روضه خوان گفت تو را کرب و بلا خواهم برد
      هر که دارد هوس خون جگر یعنی چه؟
      
      روضه خوان گفت زنی پشت دری...اما  بعد...
      تو بیا ترجمه کن سینه و در یعنی چه؟
      
      گفت مردی شده غربت زده و محرم چاه
      پس«علیٌ بشرٌ کیفَ بَشر»*یعنی چه؟
      
      گفت یک کودک لب تشنه به دنبال سراب
      بر کف دست پدر... تیر سه سر یعنی چه؟
      
      آه ای حضرت موعود بیا ثابت کن
      "ارثِ این مادرِ خم گشته کمر"یعنی چه؟
      
      یحیی نژاد سلامتی
      
      ********************
      
      
      دلم دوباره خبر میدهد ظهور تو را
      بدون فاصله حس می کنم حضور تو را
      
      به من مگو که نرفته چگونه برگردد
      مسیر جاده خبر میدهد عبور تو را
      
      کدام آینه در این زمانه ناقص نیست؟
      که خوب جلوه دهد انعکاس نور تو را
      
      شبی به سینه ی طوفانی ام به صید بیا
      مگر که لمس کنم رشته های تور تو را
      
      من از زیارت ناحیه خوب دانستم
      شکسته است کسی شیشه ی غرور تو را
      
      رضا جعفری



موضوعات مرتبط: امام زمان(عج) - مناسبت هامناجات با امام زمان(ع)

برچسب‌ها: اشعار امام زمان (ع) در محرم مهدی وحیدی
[ 10 / 8 / 1392 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار مناجات با امام زمان(عج) در ماه مبارک رمضان

     چشمم به انتظار تو تر شد نيامدي
      اشكم شبيه خون جگر شد نيامدي
      
      گفتم غروب جمعه تو از راه مي رسي
      عمرم در اين قرار به سر شد نيامدي
      
      تا خواستم به جاده ي وصل تو رو كنم
      غفلت مرا رفيق سفر شد نيامدي
      
      در مسجديم وطاعت اين ماه شغل ماست
      بي قبله هر نماز به سر شد نيامدي
      
      اين نفس بد مرام مرا خوار و زار كرد
      روز و شبم به لغو سپر شد نيامدي
      
      رسوايي گداي تو از حد گذشته است
      عمرم به هر گناه هدر شد نيامدي
      
      از ما گناه سر زد و تو شاهدش شدي
      ديدي دلم به راه دگر شد نيامدي
      
      خسران زده كسي است كه از يار غافل است
      بي تو دعا بدون اثر شد نيامدي
      
      از ما كه منفعت نرسيده براي تو
      هر چه ز ما رسيده ضرر شد نيامدي
      
      گفتيم لا اقل سر افطار مي رسي
      ديده به راه ماند و سحر شد نيامدي
      
      احسان محسني فر
       
      *********************
       
       
      این روزها که زمزمه ی یار می کنم
      خیلی هوای دیدن دلدار می کنم
      
      در ماه مغفرت نشد آقا ببینمت
      بر بی لیاقتی خود اقرار می کنم
      
      یک بار هم نشد بنشینم کنار تو
      از بس که بر معاصی ام اصرار می کنم
      
      این نفس سر کش از چه رهایم نمی کند؟!
      این چه گناهی است که تکرار می کنم؟!
      
      بار خطا کمیت مرا لنگ می کند
      طیّ طریق را ز چه دشوار می کنم؟!
      
      این «تحبس الدّعا» شدنم بی سبب که نیست
      از بس که رو به سفره ی اغیار می کنم
      
      گفتم به خود که حداقل ای کریم شهر
      یک شب کنار سفره ات افطار می کنم ...
      
      فهمیده ای به درد تو آقا نمی خورم
      زیرا خلاف امر تو رفتار می کنم
      
      من نوکر تو هستم و محتاج لطف تو
      خود را به تو همیشه بدهکار می کنم
      
      دل را که حجم معصیت آن را گرفته است
      با اشک های روضه سبک بار می کنم
      
      خون جگر ز دیده سرازیر می شود
      وقتی که یاد کوچه و دیوار می کنم
      
      سیلی ز روی پوشیه دردش چگونه است؟!
      این درد را به جان خود اظهار می کنم
      
      محمد فردوسی
       
      *********************
       
       
      ز فرط معصیت آهم به سینه کاری نیست
      میان آینه ام نقشی از نگاری نیست
      
      قساوت دل آلوده کار دستم داد
      دگر ز دیده ام اشک زلال جاری نیست
      
      همه خدایی خود را بگرد و خوب ببین
      که رو سیاه تر از من گناه کاری نیست
      
      همه جوارح من با گناه مانوس است
      گرسنگی و عطش رسم روزه داری نیست
      
      رفاقت من و تو رنگ و بوی دیگر داشت
      به حال و روز دلم جای آه و زاری نیست؟
      
      بیا و بی ادبی های مرا ندیده بگیر
      به غیر جود و کرم از تو انتظاری نیست
      
      تمام دل خوشی من محبت علی است
      ز هیچ کس به جز آقا امید یاری نیست
      
      حرام باشد اگر رو به غیر او بزنم
      کریم تر ز علی هیچ سفره داری نیست
      
      سگ قدیمی دربار شاه لو کشفم
      به جز مقابل شه جای خاکساری نیست
      
      قسم به چادر خاکی برای حفظ ولا
      شبیه مادر سادات جان نثاری نیست
      
      خوشا به حال کسانی که با بصیرت محض
      حمایت از ولی امرشان شعاری نیست
      
      مدال عشق حسین است سینه های کبود
      حریف سینه ما شعله های ناری نیست
      
      به گریه بهر حسین یار مادرش هستم
      ز هجر کرب و بلایش به دل قراری نیست
      
      خدا ز سوز دل زینب آفریده مرا
      به نام سینه زن کربلا خریده مرا
      
      قاسم نعمتي

       
*********************

       
       
      جدا از این برکات سحر شدن کافی است
      بیایی و بروی... بی خبر شدن کافی است
      
      عزیز فاطمه تا کی به هر دری بزنم
      بیا بیا که دگر در به در شدن کافی است
      
      ز نان شبهه ببین تحبس الدعا شده ام
      دعای هر سحرم بی اثر شدن کافی است
      
      خودت به ترک گناهان مرا بده یاری
      که غصه های دلت بیشتر شدن کافی است
      
      چگونه گریه کنم تا به من نگاه کنی ؟
      بس است ، این همه دور از نظر شدن کافی است
      
      تو رحم کن به دلی که فقط تو را دارد 
      به من سری بزن  ، این خونجگر شدن کافی است
      
      رضا رسول زاده
       
      *********************

       
       
      احیا گذشت و شب دیدار نیامد
      این جمعه هم از دست شد و یار نیامد
      دل خون شد و یوسف سر بازار نیامد
      بس دیده به ره مانده و دلدار نیامد
      
      چشمان به ره مانده سراغ از که بگیرند
      وقت است که جامانده ز  هجر تو بمیرد
      
      سخت است که از محضر تو دور بمانم
      وز روی چو خورشید تو مهجور بمانم
      تا کی ز فرامین تو معذور بمانم
      در دوستی ات وصله ناجور بمانم
      
      عمری ز رهت مانده ام و عار ندارم
      حتی به سحر دیده بیدار ندارم
      
      اعمال من مدعی انگار خراب است
      با روزه نا خالص من کار خراب است
      حالا دل من لحظه افطار خراب است
      حال سحرم همچو شب تار خراب است
      
      اصلا نکند نیمه شبم مال خدا نیست
      یا چشم و دلم هیچ به دنبال خدا نیست
      
      هم سفره ی ذکر تو نشد یک سحر من
      قرآن شب احیا نشد تاج سر من
      توبه ز قنوتی که نشد بال و پر من
      یک بار حلال تو نشد چشم تر من
      
      العفو من انگار فراتر ز لبم نیست
      مرضی رضای تو مگر نیمه شبم نیست
      
      در پیش نگاه تو از این روی خجل؛ آه
      از دست و زبان و قدم و دیده ی دل؛ آه
      از تنگی و از تیرگی خانه گل؛ آه
      در لحظه یاری تو از حال کسل؛ آه
      
      ای وای اگر از ره تو باز بمانم
      در باز کن آن گونه که همراز بمانم
      
      مردیم ز هجران تو ای یار کجایی
      گفتیم سحر یا دم افطار بیایی
      بد نیست کمی با دل ما راه بیایی
      همراه نخواهی مگر ای کرب و بلایی؟
      
      یک بار بخوان نوکر بیچاره خود را
      رسوا مکن این عاشق آواره ی خود را
      
      **
      اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید
       
     *********************

       
       
      اشعار شب قدر
      
      ای محو تماشای تو چشمان پری ها
      از رایحه ات مست تمام سحری ها
      
      خون است دل ما ز فراق رخ ماهت
      محصول غم عشق تو شد خونجگری ها
      
      ای گمشده این دل سرگشته کجائی
      بس نیست مگر در طلبت در به دری ها
      
      ای همسفر باد صبا نام مرا هم
      کن ثبت نگارا به صف همسفری ها
      
      با سالک بیچاره بگو راه کدام است
      باید که به تو ختم شود رهسپری ها
      
      ای یار سحر خیز ، سحر خیز نمایم
      محبوب تو باشد سحر و دیده تری ها
      
      باید که نمازی به تمنای تو خوانیم
      فارغ ز غم نان و تب سیم و زری ها
      
      ای کاش برای دل من ازغم عشقت
      بالا برود زود تب بهره وری ها
      
      شوق نفسی دیدن تو جان به لبم کرد
      ما را برهان یار از این جان به سری ها
      
      با باد صبا من گله از زلف تو کردم
      تا چند بمانیم در این بی خبری ها
      
      تا چند کنی ناز برای من مجنون
      تا چند کنی جلوه به چشم دگری ها
      
      شیرین سخنی گر به سخن لب بگشائی
      تعطیل شود کارتمام شکری ها
      
      آوای انا المهدی تو از حرم عشق
      پایان بدهد بر همه نوحه گری ها
      
      **
      اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید
       
   *********************
       
      اشعار شب قدر 
      
      آقا بیا که بی تو پریشان شدن بس است
      از دوری تو پاره گریبان شدن بس است
      
      کنعان دل، بدون تو شادی پذیر نیست
      یوسف!ظهور کن که پریشان شدن بس است
      
      یعقوب دیده ام چه قَدَر منتظر شود؟
      یعنی مقیم کلبه ی احزان شدن بس است
      
      گریه  فراق گریه فراق  این چه رسمی است؟
      دیگر بس است این همه گریان شدن بس است
      
      موی سپید و بخت سیاه مرا ببین
      دیگر بیا که بی سر و سامان شدن بس است
      
      تا کی گناه پشت گناه ایّها العزیز؟
      تا کی اسیر لذّت عصیان شدن ... بس است
      
      خسته شدم از این همه بازی روزگار
      مغلوب نفس خاطی و شیطان شدن بس است
      
      سر گرم زندگی شدنم را نگاه کن
      بر سفره های غیر تو مهمان شدن بس است
      
      یک لحظه هم اجازه ندادی ببینمت
      گفتی برو که دست به دامان شدن بس است
      
      باشد قبول می روم امّا دعای تو ...
      ... در حقّ من برای مسلمان شدن بس است
      
      دست مرا بگیر که عبدی فراری ام
      دست مرا بگیر، گریزان شدن بس است
      
      اِحیا نما در این شب اَحیا دل مرا
      دل مردگی و این همه ویران شدن بس است
      
      آقا بیا به حقّ شکاف سر علی
      از داغ هجرت آتش سوزان شدن بس است
      
      محمد فردوسی
       
    *********************
       
      اشعار شب قدر
      
      دیدن روی تو بر دیده جلا می بخشد
      قدم یار به هر خانه صفا می بخشد
      
      بدتر از درد جدایی به خدا دردی نیست
      خاک پاهای تو گفتند دوا می بخشد
      
      از پس پرده ی غیبت هم اگر باشد ،باز
      دست تو هرچه طلب کرد گدا می بخشد
      
      شب احیاست ببین مرده ی عشقت هستیم
      کو نگاه تو که جان بر تن ما می بخشد؟
      
      شب قدر است ولی ما همه پستیم آقا
      گوش چشم تو به ما قدر و بها می بخشد
      
      رو سیاهیم ولی دست به دامان توأیم
      تو اگر واسطه باشی که خدا می بخشد
      
      ابر وقتی که ببارد همه جا میبارد
      پس اگر خواست ببخشد همه را می بخشد
      
      در جواب به علیٍ به علی گفتن ما
      مادرت تذکره ی کرب و بلا می بخشد
      
      **
      اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید 
       
*********************
       
      اشعار شب قدر
      
      ای کاش می شد با تو قرآن سر بگیرم
      در آسمانی نگاهت پر بگیرم
      
      ای کاش می شد امشب ای قرآن ناطق
      دست شما را جای قرآن سر بگیرم
      
      ای کاش می شد لااقل یک بار در خواب
      با دست آغوشم تو را در بر بگیرم
      
      ای کاش پایم واشود در خیمه اش تا
      یک لقمه نان و عشق از دلبر بگیرم
      
      ای کاش در تقدیر من امشب نویسند
      پای تو را یک شب به چشم تر بگیرم
      
      ای کاش می شد تا برای سجده از تو
      مهری زخاک تربت مادر بگیرم
      
      تقدیرم ای کاش این شود با تو محرم
      ده روز روضه بر تن بی سر بگیرم
      
      من عاشقم خرده ز ای کاشم مگیرید
      ای کاش ها را کاش ازاین در بگیرم
      
      موسی علیمرادی
       
       *********************
       
      اشعار شب قدر
      
      خوش آنكه در غم تو، قلب مبتلا دارد
      به دست سبحه ی ذكر و لب دعا دارد
      
      فقیر گوشه نشین محبتت هستم
      بساز با دل آنكه، فقط تو را دارد
      
      سحر بدون حضورت، غروب دل تنگی ست
      دلم بدون تو كِی، رغبت غذا دارد؟
      
      كنار سفره افطار ما نمی آیی؟
      كه احتیاط، یقین لقمه های ما دارد...
      
      زمانه پر شده از مکر و حیله و نیرنگ
      مگر ز ساعت تو مدعی حیا دارد
      
      چرا ظهور تو را در گناه می جویم؟
      تفكری كه فقط، حاصل فنا دارد
      
      پناه بر تو از این فرقه های شیطانی
      كه عزم دشمنی و كینه با شما دارد
      
      اگر چه جاهلم و پرگناه می فهمم
      كه پیروی ز شما، قیمت خدا دارد
      
      بگو رَوَد به كناری، بمیرد از ذلّت
      كسی كه دل ز مرام شما جدا دارد
      
      بیا و در شب احیا مرا هم احیا كن
      كه مرده دل،‌ ز حریم تو جا كجا دارد؟
      
      به قدر ذره شب قدر، اگر مرا نخری
      چه ارزشی دگر این عمر بی بها دارد؟
      
      حسین نیت شب زنده داری ام باشد
      دلم هوای سحرهای كربلا دارد
      
      طواف مرقد شش گوشه ی حسین غریب...
      ...امامِ من به خدا با شما صفا دارد
      
      **
      اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید
       
   *********************

       
      اشعار شب قدر -شب نوزدهم
      
      گم کرده ام به ظلمت شب نور ماه را
      حس می کنم بدون تو سختی راه را
      
      تا کی بناست از غم و داغ مُفارقت
      هر صبح و شام سر بکشم جام آه را
      
      این جمعه هم گذشت و ندیدم نگار خود
      یعنی نشد که تکیه زنم تکیه گاه را
      
      هر هفته ای که می گذرد آه می کشم
      طی می کنم بدون تو هر سال و ماه را
      
      ای کعبه ای که خال سیاهت مطاف ماست
      روزی نما که بوسه زنم قبله گاه را
      
      آقا اگر چه نوکر خوبی نبوده ایم
      از ما مکن دریغ تو نیمه نگاه را
      
      آخر چگونه بی مدد مهربانیت
      جبران کنیم این همه عمر تباه را
      
      مقصود ما در این شب احیا فقط تویی
      احیا نما تو این دل غرق گناه را
      
      قرآن به سر بگیر و به زهرا قسم بده
      پروردگار بنده ی بی سر پناه را
      
      شاید به آبروی تو و نام مادرت
      بخشد خدا معاصی این روسیاه را
      
      آقا بیا به فرق پُر از خون مرتضی
      امشب درآر بنده ی در قعر چاه را
      
      محمد فردوسی
       
 *********************

       
       
      برگرد انتظار اهالی آسمان
      خیره به راه آمدنت مانده چشممان
      
      داریم از نیامدنت زجر میکشیم
      عجل علی ظهورک یا صاحب الزمان
      
      هر جمعه بغض راه گلوی مرا گرفت
      از روزهای سخت بدون تو الامان
      
      یک چشمه اشک گشته و خیره به راه تو...
      ...مانده دو چشم خسته ی من ؛عشق بی نشان
      
      دوریِ تو خسارت دنیای عاشق است
      ما مرده ایم بی تو بیا پیش ما بمان
      
      ما زائران جاده عشق سه شنبه ایم
      سنگ صبور این دل مان ،چاه جمکران
      
      مسعود اصلانی
       
*********************
       
       
      سرد است بی حضور تو حال و هوای ما
      بغضش گرفته دست قنوت دعای ما
      
      آقای من زمان ظهورت نیامده؟
      یا اینکه بی اثر شده آقا بیای ما
      
      وقتی که نیستی بخدا بی حضور تو
      هر شب قدم زده غمِ تو پا به پای ما
      
      از زندگی بدون تو خیری ندیده ام
      بی تو چه سخت میگذرد روزهای ما
      
      بی اختیار میچکد اشک نگاه ها
      اصلا تو را بهانه گرفته صدای ما
      
      ما قلبمان شکست برای حرم؛ بگو ...
      ... آقا چه شد سفارش کرب و بلای ما
      
      مسعود اصلانی
       
     *********************

       
       
      ماه خدا رسید ولی تو نیامدی
      وقت دعا رسید ولی تو نیامدی
      
      ماه از تو ،سفره از تو ،خدایی شدن ز تو
      لطفت به ما رسید ولی تو نیامدی
      
      سلطانی و مقربیِ سائلان ز تو ست
      شاها گدا رسید ولی تو نیامدی
      
      از دستِ دوری از قدم سست ،عاشقت...
      ....تا ناکجا رسید ولی تو نیامدی
      
      دل مرده ایم و در ظلمات گنه اسیر
      آب بقا رسید ولی تو نیامدی
      
      مهر طبیب و لذت درمان برابر است
      دارالشفا رسید ولی تو نیامدی
      
      سر قرار سحرهای ارک مان آقا
      هر آشنا رسید ولی تو نیامدی
      
      مست شهادتیم که عطر حضورتان
      از لاله ها رسید ولی تو نیامدی
      
      سال امام هادی و انوار جدتان
      از سامرا رسید ولی تو نیامدی
      
      از افتتاح و زمزمه ی یا حسین مان
      تا کربلا رسید ولی تو نیامدی
      **
      اجرا شده توسط حاج منصور ارضی در شب هشتم ماه رمضان91
       
    *********************
       
       
      هيچ اميدي نباشد بر من و احوال من
      مستحق هيــچ پروازي نباشد بال من
      
      كارهاي من وصالت را به تاخير افكند
      بوي هجران مي دهد پرونده اعمال من
      
      من دگر آن نوكر خوب و قديمي نيستم
      اين لباس نوكري گريد بر اين احوال من
      
      بارها دستم گرفتي و نمـك گيرت شدم
      بارها شد ، جاي من تو آمــدي دنبال من
      
      بارها خوردم زمين از جا بلندم كرده اي
      شكر يك نعمـت نكرد آخر زبان لال من
      
      ياد آن حال و هواي خلوت با تو بخيــر
      با دعاي خويش ده تغيير سوء حـال من
      
      تا دم آخر منم شرمنده احسـان تو
      من گنه كردم تو كردي گريه براحوال من
      **
      اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید
       
     *********************

       
       
      گفتم که بی قرار تو باشم ....ولی نشد
      تنها در انتظار تو باشم ....ولی نشد
      
      گفتم به دل که جلب رضایت کند ... نکرد
      گفتم که جان نثار تو باشم ولی نشد
      
      گفتم که میرسی تو و من هم دعا کنم
      در دولت تو یار تو باشم ولی نشد
      
      گفتم که تا اجل نرسیده است لحظه ای
      در خیمه ات کنار تو باشم ولی نشد
      
      گفتم که خاک پای تو را تاج سر کنم
      چون خاک رهگذار تو باشم ولی نشد
      
      گفتم به قدر آه دل دلشکستگان
      در روزگار تو باشم ولی نشد
      
      گفتم دعا کنم که بیایی ببینمت
      مانند مهزیار تو باشم ولی نشد
      
      گفتم شمیم ماه مبارک که میرسد
      در روضه بی قرار تو باشم ....ولی نشد
      
      سید مجتبی شجاع
       
  *********************
       
       
      رسد ز نم نم گریه صدای آمدنت
      به اشک دیده بخوانم دعای آمدنت
      
      گذشت نیمه شعبان و من عوض نشدم
      چه کار کرده دل من برای آمدنت
      
      چه دیده ها که به راهت سپید شد
      چه گریه دار شده ماجرای آمدنت
      
      تو خواستی که بیایی سری به ما بزنی
      ولی نبود مهیا فضای آمدنت
      
      در آن میان که بوی گناه می آید
      نباشد ای پسر نور جای آمدنت
      
      اگر چه شیعه کند پیشه راه تقوی را
      دعا و گریه شود ره گشای آمدنت
      
      سلام ما به شهیدان که با تن بی سر
      چه عاشقانه نشستند پای آمدنت
      
      تقاص سیلی نامرد به کوچه می گیری
      در ابتدای ظهور و ابتدای آمدنت
      
      چه می شود که بگیریم سر به روی دست
      شویم همسفر کربلای آمدنت

 



موضوعات مرتبط: امام زمان(عج) - مناسبت ها

برچسب‌ها: اشعار مناجات با امام زمان(عج) در ماه مبارک رمضان مهدی وحیدی
[ 20 / 4 / 1392 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

امام زمان(ع) و هتک حرمت به حجربن عدی

ای سرنهاده بر دل صحرا ظهور کن
آقا قسم به غربت مولا ظهور کن

حرمت نمانده است برای مقدسات
آقا تو را به حرمت زهرا ظهور کن

یک روز هتک حرمت و یک روز نبش قبر
تا درد ما رسد به مداوا ظهور کن

هرچند که گمان نکنم یابد التیام
این جای زخم دشنه اعدا ظهور کن

می ترسم از جسارت این قوم بی حیا
ای پاسدار زینب کبری ظهور کن

این شام گوئیا که همان شام پربلاست
تا روی نی نیامده سرها ظهور کن

امروز جمعه نیست ولی زودتر بیا
می ترسم از رسیدن فردا ظهور کن

دیگر زلا یکلف نفسا گذشته کار
طاقت نمانده است به دلها ظهور کن

آقا چقدر جمعه و دلواپسی چقدر
دق می دهد فراق تو مارا ظهور کن

گر حکم صبر می دهی آقا به روی چشم
هر گه که بود میل تو آقا ظهور کن

یاسررحمانی



موضوعات مرتبط: امام زمان(عج) - مناسبت هاتخريب قبور اهل بيت

برچسب‌ها: امام زمان(ع) و هتک حرمت به حجربن عدی
[ 27 / 2 / 1392 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار امام زمان(ع)

می برم نام تو را تا ببری نام مرا
پُرکن از جام لب خویش همه جام مرا

خاک هم گاه گداری بدهد طعم عسل
بوسه از خاک رهت کرده عوض کام مرا

خاطرم نیست چه شد بر تو گرفتار شدم
پهن کردی سر گیسوی خودت دام مرا

هرنفس بی تو شده مردن تدریجی من
رنگ و بویی بده این گردش ایام مرا

اگر این سر به سر راه تو افتد زیباست
به شهادت بنما ختم سر انجام مرا

نذر کردم که دگر سمت گناهی نروم
شرطش این است حمایت کنی اقدام مرا

دل من ظرف بلوریست پر از خون جگر
کنج میخانه مبین گریه آرام مرا

به خدا کرببلایی شدنم دست شماست
جان عباس فراموش مکن نام مرا

به پریشانی گیسوی سر ام بنین
دیگر امضا بنما برگه اعزام مرا

روضه خوان گفت حسین؛ بوی حرم شد احساس
وعده ما سحری پای ضریح عباس

قاسم نعمتی



موضوعات مرتبط: امام زمان(عج) - مناسبت هاشب نهم محرم

برچسب‌ها: اشعار امام زمان(ع)
[ 27 / 2 / 1392 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار امام زمان(عج) - فاطمیه

     ای روشنایی سحر فاطمیه ام
      صاحب عزای خونجگر فاطمیه ام
      
      ایام میروند به امید دیدنت
      یك بار رد شو از گذر فاطمیه ام
      
      دست مرا بگیر و به دنبال خود ببر
      تا با تو طی شود سفر فاطمیه ام
      
      آقا گناه روزی چشم مرا گرفت
      رزقی بده به چشم تر فاطمیه ام
      
      با خود همیشه گفته ام آیا نمی شود
      دیدار روی تو ثمر فاطمیه ام
      
      وقتی شنیده ام كه میایی به روضه ها
      هرشب اسیر و در به در فاطمیه ام
      
      پایان راه سینه زنی ها شهادت است
      ای كاش گل كند هنر فاطمیه ام
      
      در میزنم كه اذن عیادت دهی به من
      با این امید پشت در فاطمیه ام
      
      محمد بیابانی
       
      **********************
       
       
      هوای شهر بهاری ولی غم انگیز است
      بهار اگر تو نباشی شبیه پائیز است
      
      دلم هوای تو کرده چه میشود آیی
      ببین که کاسه صبرم ز غصه لبریز است
      
      قسم به عصمت زهرا کسی که در قلبش
      ولایت تو ندارد فقیر و بی چیز است
      
      به انتظار قدومت مسافر زهرا
       ببین که جمعه به جمعه گدا سحر خیز است
      
      به عالمی نفروشم دمی ز حالم را
      که انتظار فرج قیمتی ترین چیز است
      
      شنیده ام که به سختی جدا شدند از هم
      در شکسته که با مادرت گلاویز است
      
      فقط تویی که زیارت نموده ای هر شب
      امام زاده ی نازی که بین دهلیز است
      
      یگانه مرهم یاس شکسته سینه بیا
      غریب خسته دل و دلبر مدینه بیا
      
      محمود مربوبی
     
       
         **********************       
             
      تا فکر و ذکر همه دیدار دلبر است
      من در میان جمع و دلم جای دیگر است
      
      من در میان جمع و دلم سمت سامرا
      آنجا که اشک زائرش از آب کوثر است
      
      دیری است رفته است و دگر برنگشته است
      دیری است آسمان دلم بی کبوتر است
      
      او پیش رو نشسته و من کورم از گناه
      او می زند صدا و این گوش من کر است
      
      آواره ی مجالس و از دل شنیده ایم:
      در روضه احتمال حضورش قوی تر است
      
      شاید صدای گریه آقا بلند شد
      چون روضه های مادر او گریه آور است
      
      در فاطمیه پهلوی او تیر می کشد
      او نیز زخمی غم دیوار و آن در است
      
      آقا سری بزن به مدینه نگاه کن
      کوچه بدون نور تو صحرای محشر است
      
      آقا بگو چگونه تحمل بیاورم
      یک زن که در مقابل یک فوج لشگر است
      
      انگار در گلوی شما بغض می شود
      آن ریسمان که بسته به دستان حیدر است
      
      اینجا برادران همه در فکر خنجرند
      شکر خدا که یوسف ما بی برادر است
      
      گرچه پر از گناه ولی در رکابتان
      آخر شهید می شوم این حرف آخر است
      
      اجرا شده توسط حاج منصور ارضی
       
        **********************
       
            
      اگر که درد می کشیم به یار بی توجّه ایم
      به نسخه ی خداییِ نگار بی توجّه ایم
      
      به عشق یار دست از گناه خود نمی کشیم
      به شیوه ی درست انتظار بی توجّه ایم
      
      کنار جاده با دل شکسته ایستاده ایم
      ولی به حرف های آن سوار بی توجّه ایم
      
      اگر هنوز شاخه ی دلم ثمر نمی دهد
      به برکت زمین و کشت و کار بی توجّه ایم
      
      اگر خزان گرفته روزهای سرد انتظار
      به معنی حقیقی بهار بی توجّه ایم
      
      هزار بار خواندی و هزار بار گفتی و
      و ما هزارها هزار بار بی توجّه ایم
      
      گره به کارمان اگر که خورده علت این بُود
      به دست های مردم ندار بی توجّه ایم
      
      زیاد روی توبه های ما حساب وا نکن
      که ما به قول و وعده و قرار بی توجّه ایم
      
      برای وصف یار باید از همه گذشت و محض یار
      هنوز ما به قبله مهزیار بی توجّه ایم
      
      فقط به شوق کعبه ی رخ تو بوده است اگر
      به زخم ها و طعنه های یار بی توجّه ایم
      
      به فکر شال مشکی و عزای مادر توایم
      به جنب و جوش عید و نوبهار بی توجّه ایم
      
      غروب فاطمیّه را نمی دهم به صبح عشق
      گمان مکن به روضه های یار بی توجّه ایم
      
      جواد پرچمی
          
         **********************
       
            
      ما آمديم امشب كه حيران تو باشيم
      آشفته­ي حالِ پريشانِ تو باشيم
      
      تقصيرِ هجران است، تقصيرِ فراق است
      امروز اگر پاره گريبانِ تو باشيم
      
      مثلِ كويرِ تشنه مي مانيم و بايد
      روزي خورِ الطافِ بارانِ تو باشيم
      
      از دردهاي ما طبيبان نا اميدند
      انگار بايد تحتِ درمانِ تو باشيم
      
      شكرِ خدا اين روزها توفيق داريم
      هم ناله­ي چَشمانِ گريانِ تو باشيم
      
      شايد خدا قسمت كند يك فاطميه
      اندازه­ي يك روضه مهمانِ تو باشيم
      
      صاحب عزاي فاطميه بايد امشب
      گريه كنِ شامِ غريبانِ تو باشيم
      
      محمّد بياباني 
      برگرفته از وبلاگ شبگرد بین الحرمین
       
         **********************       
     
       
      راهت نمی افتد به ما انگار یک بار
      بر روی چشمانم قدم بگذار یک بار
      
      دیدند خیلی ها تو را، اما نبوده
      سهم نگاه من از آن بسیار یک بار
      
      بین بساطم نیست آهی که بگیرد
      چشم خریدار تو را ای یار یک بار
      
      یابن الحسن هایم جواب آیا ندارد؟!
      پاسخ بده بر این همه تکرار یک بار
      
      این عاصی بر روی خاک افتاده را هم
      در زمرۀ دلدادگان بشمار یک بار
      
      نا قابل است اما دعا دارم همیشه
      خرج تو گردد جان بی مقدار یک بار
      
      ای کاش می شد که برای ما بگیری
      وقت ملاقاتی از آن بیمار یک بار
      
      بد دید از همسایه ها اما نیفتاد
      او از لبش "الجار ثُم الدار" یک بار
      
      با دردها می ساخت اما دم نمی زد
      از زخم های آتش و مسمار یک بار
      
      محمد بیابانی
     
       
         **********************       
    
       
      توفیق اشک ساری و جاری ندارم  
      خشک است چشمم فیض،سرشاری ندارم
      
      در مجلس ترحیم دل شرکت نمودم
      کاری به جزناله، به جز زاری ندارم
      
      از بس برای این و آن خواندم که حالا
      بَهر تو در حَنجر دگر تاری ندارم
      
      با قلّت سرمایه تاجر گشتم، اما
      کالای ناب و رُنده بازاری ندارم
      
      در حد نام یک خیابان خواندمت، وای
      انگار اصلا با تو من کاری ندارم
      
      با طرز رفتاری که داری، می توان گفت
      تو دوستم داری، من انگاری ندارم
      
      دورم مَزَن، دورت بگردم، حضرت عشق
      جز حائر تو میل پرگاری ندارم
      
      من از تهِ دل دوستت دارم، به قرآن
      حیف، عُرضه ی اِثبات گفتاری ندارم
      
      جز عشق حیدر را که زهرا داده بر من
      در کیسه اَم چیز گهر باری ندارم
      
      کاری بکن تا سائِل زهرا بمانم 
      جز صاحب این خانه من یاری ندارم
      
      حسین قربانچه
       
         **********************       
            
      شاید آقا بیاید این هفته
      پرده از رخ گشاید این هفته
      عمر من طی شده به این امید
      شاید آن هفته، شاید این هفته
      
      جمعه ها می روند از پی هم
      غصه ام سر نیامد آقا، هم
      
      ای نگار دلم، نمی آیی
      غمگسار دلم، نمی آیی
      در دل شعله ها، دلم سوزد
      به کنار دلم، نمی آیی
      
      نفسم بند آمده، از غم
      غصه ام سر نیامد، آقا، هم
      
      پیر هجرت شدم، بیا پیرم
      روی ماهت، ندیده می میرم
      تا زمان رسیدنت، هر سال
      روضه ی فاطمیه می گیرم
      
      صاحب العصر و زمان، عجِّل
      فاطمیه شده، عزیزه دل
      
      سوی من یک نگاه، یک دفعه
      تا شوم رو به راه، یک دفعه
      گر به ما سر زدن خطا باشد
      تو و یک اشتباه، یک دفعه
      
      قدمی رنجه کن، گل نرگس
      بهر زهرا گرفته ام، مجلس
      
      ای سرا پات مثل پیغمبر
      نقش امضات مثل پیغمبر
      فاطمه در میان آتش و آه
      گرم رویات، مثل پیغمبر
      
      ای تمام نیایش زهرا
      زود برگرد، خواهش زهرا
      **
      اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید
       
         **********************       
      
       
      وای بر حالم اگر از تو جدا باشم من
      همه عمر گرفتار بلا باشم من
      
      شک ندارم همه خواسته تو این است
      لحظه ای هم که شده عبد خدا باشم من
      
      تا زمانیکه دلم خانه این و آن است
      جا ندارم که پذیرای شما باشم من
      
      چقدر غرق گنه بودم و تو می دیدی
      همه عمرم خجل از روی شما باشم من
      
      تا به کی در پی گیسوی تو آواره شوم
      دردمندانه به دنبال دوا باشم من
      
      گوئیا قسمت من این همه سرگردانی است
      همچو زلف به هم خورده رها باشم من
      
      کاش می شد به دل و جان بکشم ناز تو را
      یار تو مثل امام و شهدا باشم من
      
      کاش می شد به همراه تو یک فاطمیه
      میهمان حرم کرب و بلا باشم من
      
      ای عزیز دل زهرا به کجا خیمه زدی
      زائر خیمه سبزت به کجا باشم من
      
      جان آن مادر غمدیده و بی یار بیا
      به گرفتار میان در و دیوار بیا
      **
      اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید
       
        **********************
       
            
      وقتی که نیستی تو بهارم بهار نیست
      وقتی که نیستی تو به دلها قرار نیست
      
      این روزهای تلخ که بی تو به شب رسند
      آهسته مردن است دگر انتظار نیست
      
      من عصرهای جمعه فقط بغض می کنم
      باران اشک های من از اختیار نیست
      
      تسلیم هجر توست دل شرحه شرحه ام
      تیغ فراق هست و مسیر فرار نیست
      
      معلوم شد از اینکه به یاد تو نیستم
      این ناله ها ز دوری تو جز شعار نیست
      
      وقتی پی هر آنچه بجز یار می روم
      فرصت برای عاشقی با نگار نیست
      
      دنیا چو قبله ی دل گمکرده راه شد
      آن دل به سوی خیمه ی تو رهسپار نیست
      
      یا ایهالعزیز به ما هم تصدقی ...
      چیزی میان کاسه ی این بد بیار نیست
      
      اصلا تمام سال مرا فاطمیه کن
      بی نام مادر تو مرا اعتبار نیست
      
      ما را به نام نوکر زهرا شناختند
      خیری جز این طریق در این روزگار نیست
      
      رضا رسول زاده

    **********************

      آشفته بود این دل و بیمار هم شدیم
      بیمار که شدیم گرفتار هم شدیم
      
      ما برای تو نه که باری نبرده ایم
      تازه برای تو همه سربار هم شدیم
      
      ما جای اینکه دلخوشی حضرتت شویم
      ماندیم در گناه و دل آزار هم شدیم
      
      آزرده بود از دل ما قلب یوسف و
      دست تهی روانه ی بازار هم شدیم
      
      وقتی نمیشناسمت آقا چه فایده
      گیرم اگر که دعوت دیدار هم شدیم
      
      ما سنگ بر زلالی آیینه ریختیم
      روشن که هیچ بلکه همه تار هم شدیم
      
      وقتِ گناه، ما جلویش در نیامدیم
      گاهی برای معصیت ابزار هم شدیم
      
      ما را به حال خویش دمی تو رها مکن
      غافل شدیم تا که ز تو خوار هم شدیم
      
      انگار که بدی دلم را ندیده ای
      تازه غریق رحمت بسیار هم شدیم
      
      گرچه گناهکار ولی فاطمیه ها
      گریان روضه ی در و دیوار هم شدیم
      **
      اجرا شده توسط حاج منصور ارضی



موضوعات مرتبط: امام زمان(عج) - مناسبت ها

برچسب‌ها: اشعار امام زمان(عج) - فاطمیه
[ 16 / 1 / 1392 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

امام زمان(ع) و فاطمیه


      دوباره هیئت ما در عزای مادرتان
      رسیده است به زیر كسای مادرتان
      
      میان ذكر مصیبت عجیب نیست اگر
      شنیده می شود این جا صدای مادرتان
      
      تمام فاطمیه گریه می كنم اما
      خدا گریسته اول برای مادرتان
      
      گران بهاتر از این چشم ها نداشته ایم
      همین دو چشمۀ زمزم فدای مادرتان
      
      امام عصر دل زخم خورده ی ما را
      شكسته تر نكن از ماجرای مادرتان
      
      به چشم های عزادار ما نمی گویی
      كجاست آن حرم با صفای مادرتان؟
      
      اگر كه قسمت مان نیست لااقل ما را
      ببر مدینه، همان كربلای مادرتان
       
     
مسعود یوسف پور


**************************

      
      ما آه سرد از دل مضطر کشیده ایم
      بار فراق با مژه ی تر کشیده ایم
      
      همساز روزگار به عشق تو بوده ایم
      از دوری تو رنج مکرر کشیده ایم
      
      هر جا شنیده ایم خبر از تو می دهند
      در طوفشان به شوق رخت پر کشیده ایم
      
      از کوی عاشقان چو گذشتیم، با امید
      ما از پی ات به محفلشان سر کشیده ایم
      
      از بس که از فراق تو افسرده دل شدیم
      بر سینه نقش نرگس پرپر کشیده ایم
      
      آقایی تو باعث این شد به عاشقی
      پا از گلیم خویش فراتر کشیده ایم
      
      خود خواستیم و شکر ، که با لطف حضرتت
      جام بلای بندگی ات سر کشیده ایم
      
      ما بر تسلی دل تو در حسینیه
      هر فاطمیه ناله ی مادر کشیده ایم

      مسعود یوسف پور

**************************

      دنيا چه زیبا می شود وقتی بیایی
      خوشحال زهرا می شود وقتی بیایی
      
      نور تو می تابد به عالم با ظهورت
      خورشید رسوا می شود وقتی بیایی
      
      فصل خزان زندگی پایان بگیرد
      هر غنچه ای وا می شود وقتی بیایی
      
      وقت نمازت از ملازم هایت آقا
      هر روز عیسی می شود وقتی بیایی
      
      با ذوالفقاری که به دست خود بگیری
      حیدر تماشا می شود وقتی بیایی
      
      زخمی که روی سینه ی مادر نشسته
      حتما مداوا می شود وقتی بیایی
      
      گنبد بسازی در بقیع مثل خراسان
      دلها مصفا می شود وقتی بیایی
      
      در کوفه وقتی روضه ی زینب بخوانی
      هر دیده دریا می شود وقتی بیایی
      
      شب های جمعه روضه در صحن اباالفضل
      هر هفته بر پا می شود وقتی بیایی

   رضا رسول زاده

**************************


      مانند یک ابر بهاری یابن الزهرا
      حال و هوای گریه داری یابن الزهرا
      
      این روزها خیلی دلت را غم گرفته
      دلخسته از این روزگاری یابن الزهرا
      
      با واژه ی «مادر» شود آهت کشیده
      در لا به لای اشک و زاری یابن الزهرا
      
      ای وای مادر های تو می گوید آقا
      خیلی برایش بی قراری یابن الزهرا
      
      آقا مگر من مرده ام که مثل حیدر
      سر را به زانو می گذاری یابن الزهرا
      
      آقا! تنم، جانم، همه چیزم فدایت
      آماده ام بر جان نثاری یابن الزهرا
      
      گریه مکن که طفل اشک بی قرارم
      با گریه ات گردیده جاری یابن الزهرا
      
      جز اشک دیده مرهم دیگر ندارم
      با عرض پوزش از «نداری» یابن الزهرا
      
      از این که هستم دوستدار مادر تو
      حتماً مرا تو دوست داری یابن الزهرا
      
      تا این که باشم زائر قامت خمیده
      دنبال یک سنگ مزاری یابن الزهرا
      
  «زهرا» به «زهراها» شده تبدیل... یعنی :
      در کوچه شد آیینه کاری یابن الزهرا

       محمد فردوسی

 




موضوعات مرتبط: امام زمان(عج) - مناسبت ها

برچسب‌ها: امام زمان(ع) و فاطمیه
[ 9 / 1 / 1392 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار امام زمان(ع) - خداحافظی از محرم


       
      مسکین شدم که باز عطایی بیاوری
      یک لقمه نان برای گدایی بیاوری
      
      حالا که کار ما به تو افتاده یا کریم
      خوب است دست عقده گشایی بیاوری
      
      با این همه تجلی ذاتی که در تو هست
      شایسته است رو به خدایی بیاوری
      
      تا راه ما به سمت حرم منتهی شود
      باید دوباره قبله نمایی بیاوری
      
      من زیر بار منت اغیار کی روم؟
      منت کشیده ام که بلایی بیاوری
      
      موسایی و اشارت تو عین معجزه است
      اصلا نیاز نیست عسایی بیاوری
      
      هر بزم روضه سفره احسان فاطمه است
      اینجا نشسته ایم غذایی بیاوری
      
      نزدیک است که از سمت مادرت
      ما را برات کرببلایی بیاوری
      
      ای صاحب عزا کم ما را قبول کن
      امسال هم محرم ما را قبول کن

برگرفته از وبسایت دوستداران حاج منصور



موضوعات مرتبط: امام زمان(عج) - مناسبت هامناجات با امام زمان(ع)خداحافظی از محرم و صفر

برچسب‌ها: اشعار امام زمان(ع) - خداحافظی از محرم
[ 23 / 9 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

امام زمان(ع)

يا اين دل شكسته ما را صبور كن
يا لا أقل به خاطر زينب ظهور كن

ديگر بتاب از افق مكه ، ماه من!
اين جاده هاي شب زده را غرق نور كن

با ذوالفقار حضرت مولا ، بيا و بعد
دلهاي شيعه را پرِ حسّ غرور كن

با كوله بار غربت و اندوه خود بيا
از كوچه هاي سينه زني مان عبور كن

امشب بيا كه روضه بخواني برايمان
امشب بساط گريه مان را تو جور كن

يا چند صفحه مقتل كرب و بلا بخوان
يا خاطرات عمه تان را مرور كن



موضوعات مرتبط: امام زمان(عج) - مناسبت هامناجات با امام زمان(ع)

برچسب‌ها: امام زمان(ع)
[ 8 / 9 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

شب يازدهم - امام زمان(ع)

امام زمان

امروز پا به معركه كربلا زدي
از صبح گريه كردي وناله ها زدي

من هر چه را شنيده ام آقا تو ديده اي
ناليده اي،خميده اي وداغ ديده اي

دلواپسي به جوش دلت مثل خُم شده
شايد سه ساله عمه ي ناز تو گم شده

در بين دود و آتش صحرا چه مي كني
با ناله هاي زينب كبريي چه مي كني

امشب چقدر خسته اي و دل شكسته اي
امشب بداغ شام غريبان نشسته اي

گويا تو نيز سر بروي نيزه ديده اي
يا آنكه پابه پاي يتيمان دويده اي

آيا به پاي ناز شما خار رفته است
يا قاتلي بروي زمينت كشانده است

امشب كنار كشته ي مولا چه مي كني
با قامت خميده ي زهرا چه مي كني

 



موضوعات مرتبط: امام زمان(عج) - مناسبت هامناجات با امام زمان(ع)شب شام غریبان
[ 4 / 9 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

شب عاشورا

امام زمان

صبح فردا صبح فردا روز عاشوراست مولا
چشم من بر راه و در عمق دلم غوغاست مولا

صبح فردا با اميد ديگري از خواب خيزم
تا مگر بانگ رسايت بشنوم بي تاب خيزم

كاشكي فردا بيايي پرده از رخ برنمايي
انتقام پهلوي بشكسته مادر بگيري

كاشكي فردا بيايي من براي تو بگريم
تو بخواني روضه و من پا به پاي تو بگريم

كاشكي فردا ببر گيري علي اصغرش را
تا همه بينند پر خون پاره پاره حنجرش را

در بغل گيري سه ساله توگل پژمرده اش را
تا بگيري انتقام روي سيلي خورده اش را



موضوعات مرتبط: امام زمان(عج) - مناسبت هامناجات با امام زمان(ع)شب دهم محرم

برچسب‌ها: شب عاشورا
[ 4 / 9 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

شب هفتم محرم

امام زمان در شب هفتم
 
بيا كه وقت تو بسيار و وقت ما تنگ است
دو روز آخر عمر است و گوش بر زنگ است
 
بيا كه بر دل بيمار من شفا بخشي
وگرنه عاشق چون من براي تو ننگ است
 
بيا كه دوري تو كار دست من داده
ز سوز سينه گلو ساز و گريه آهنگ است
 
بيا كه هر چه بگويم كم است كم گويم
هنوز هم دل زهرا براي  تو تنگ است
 
گلوي پاره اصغر تو را صدا مي زد
بروي دست پدر طفل دست و پا مي زد


موضوعات مرتبط: امام زمان(عج) - مناسبت هامناجات با امام زمان(ع)شب هفتم محرم

برچسب‌ها: شب هفتم محرم
[ 1 / 9 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

امام زمان (ع) و محرم

 

      شبی دم سحری در دعایتان آقا
      کنید اندکی یاد گدایتان آقا
      
      مرا به نیمه ی شب ها برای نافله ها
      صدا کنید... فدای صدایتان آقا
      
      شکسته بال ترینم ولی مرا ز کرم
      پرم دهید میان هوایتان آقا
      
      دلم گرفته خدا خیرتان دهد یکبار
      دهید اجازه بیفتم به پایتان آقا
      
      به روی پنجه قد افراشتم به جلب نظر
      سوا کنید که باشم برایتان آقا
      
      ره ثواب بجوی زلف بخت مرا
      گره زنید به شال عبایتان آقا
      
      حدید زنگی قلب مرا جلا دهید
      مریض عشقم و لنگ دوایتان آقا
      
      شرر به سینه زده غصه ی مدینه تان
      نمک به زخم زده کربلایتان آقا
      
      برات کرب و بلا رفتن مرا بدهید
      شبی دم سحری در دعایتان آقا

  شاعر : ؟؟؟؟؟
      
  *************************


        آقا بیا که پیش قدمهات پا شوم
      در محضرت نشینم و مست از لقاء شوم
      
      یادم اگر کنی به دعای سحرگَهَت
      من نیز می شود که ز عصیان جدا شوم
      
      من نذر کرده ام که به صبح ظهور تو
      آیی و پیش مقدم پاکت فدا شوم
      
      حیف است با دلی که به تو خو گرفته است
      بر غیر مهر فاطمی ات مبتلا شوم
      
      گفتی ز حال و روز تو غفلت نمی کنم
      من دائما ز یاد تو غافل چرا شوم
      
      می آمدی و می طلبیدم تو را چو آب
      اما نشد که طالب آب بقا شوم
      
      آزرده خاطر از گنه عاشقان شوی
      شرمنده ام که باعث اخم شما شوم
      
      ماه محرم است بگو روضه ات کجاست؟
      تا میهمان هیئت آل عبا شوم
      
      گریه کنان به سینه زنم در غم حسین
      بلکه کمی شبیه تو صاحب عزا شوم
      
      یک شب مرا به شوق زیارت صدا نما
      تا آنکه زائر سحر کربلا شوم

  شاعر : ؟؟؟؟؟
    



موضوعات مرتبط: امام زمان(عج) - مناسبت هامناجات با امام زمان(ع)

برچسب‌ها: امام زمان (ع) و محرم
[ 28 / 8 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار امام زمان(ع) و محرم

ای قبله ی نمازگذاران آسمان
ای خلق عالمت به سر سفره مهمان
هجر تو کرده قامت اسلام را کمان
الغوث یا بن فاطمه الغوث الامان
عجل علی ظهورک یا صاحب الزمان
 
ای روح دین حقیقت ایمان بیا بیا
ای جان جان و مصلح کل جهان بیا
تنها دمید عترت و قرآن بیا بیا
خورشید تا به کی به پس ابرها نهان
عجل علی ظهورک یا صاحب الزمان

ای غائب از نگاه و چراغ دل همه
داغ فراغ تو شده داغ دل همه
گل کرده این شراره به باغ دل همه
آه از جگر بر آمده آتش گرفته جان
عجل علی ظهورک یا صاحب الزمان

ای پر ز اشک چشم تو صحرا بیابیا
ای سینه سوز ناله زهرای بیا بیا
ای آرزوی زینب کبرا بیا بیا
تا چند سرو قامت دخت علی کمان
عجل علی ظهورک یا صاحب الزمان

مولا کنار چاه صدا می زند تو را
زهرا به سوز و آه صدا می زند تو را
زینب به قتلگاه صدا می زند تو را
زخم عزیز فاطمه گوید به مرزبان
عجل علی ظهورک یا صاحب الزمان
 
از قلب داغدیده ندا می رسد بیا
از ناله ی کشیده ندا می رسد بیا
از حنجر بریده ندا می رسد بیا
ای داغدار لعل لب و چوب خیزران
عجل علی ظهورک یا صاحب الزمان

 تا کی ز دیده اشک نشانیم سیدی
تا کی در انتظار بمانیم سیدی
تا کی دعای ندبه بخوانیم سیدی
تا کی سر بریده ی جد تو بر سنان
عجل علی ظهورک یا صاحب الزمان

یاران دعا کنید که دلدار می رسد
خورشید از درون شب تار می رسد
صبح ظهور و وصل رخ یار می رسد
میثم بریز اشک و دعای فرجی بخوان
عجل علی ظهورک یا صاحب الزمان



موضوعات مرتبط: امام زمان(عج) - مناسبت هامناجات با امام زمان(ع)

برچسب‌ها: اشعار امام زمان(ع) و محرم
[ 27 / 8 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار امام زمان(عج) - شب سوم محرم


ديده در حسرت ديدار شما مانده هنوز
به تمناي نگاهت دل ما مانده هنوز

بوسه يک روز به خاک قدمت خواهم زد
لب به اميد همان بوسه به پا مانده هنوز

فقرا پيش کريمان که معطل  نشوند!
منتظر برسر راه تو گدا مانده هنوز

در نبودت زدلم صدق و صفا کم کم رفت
مِهرت اما به دلم، شکر خدا مانده هنوز

مي شود ديدن روي تو نصيبم، يا،نه؟
دل من بين همين خوف ورجاءمانده هنوز

به همان ناله ي بين در و ديوار قسم
مادرت چشم براهت بخدا مانده هنوز

اي اميد همه دل هاي شکسته برگرد
دختري درعقب قافله جا مانده هنوز

همه حاجات به لطف تو روا شد اما
با شما يک سفر کرب وبلا مانده هنوز

سيد مجتبي شجاع



موضوعات مرتبط: امام زمان(عج) - موضوع آزادامام زمان(عج) - مناسبت هاشب سوم محرم

برچسب‌ها: اشعار امام زمان(عج) - شب سوم محرم
[ 27 / 8 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار امام زمان(عجل الله تعالی فرجه)

شبهای بی قراریِ چشمم سحر نشد
دلواپسی و غربت و اندوه سر نشد
آهم کشید شعله ولی بال و پر نشد
اصلاً کسی ز حال دلم با خبر نشد

فرموده ای که شرط وصالت صبوری است
وقتی زمان زمانه‌ی هجران و دوری است

ای طلعة الرشیده‌ی من أیها العزیز
ای غرة الحمیده‌ی من أیها العزیز
ای نور هر دو دیده‌ی من أیها العزیز
خورشید من سپیده‌ی من أیها العزیز

این جمعه هم غروب شد اما نیامدی
ای آخرین سلاله‌ی زهرا نیامدی

وقتی که هست چشم تر تو مطاف اشک
گم می شود دوباره دلم در طواف اشک
چشمان بی قرار من و اعتکاف اشک
آقا بخر مرا به همین دو کلاف اشک

این اشک ها شده همه‌ی آبروی من
چشمی گشا به روی من ای آرزوی من

آمد محرم و غم عظمای کربلا
خون می تراود از دل صحرای کربلا
چشمان توست مصحف غم های کربلا
داری به دوش پرچم آقای کربلا

هر صبح و شام غرق عزا گریه می‌کنی
با روضه های کرب و بلا گریه می‌کنی

در حیرتم که با دلت این غم چه می‌کند
شب های داغ و شیون و ماتم چه می‌کند
با چشمهات اشک دمادم چه می‌کند
زخمی ترین غروب محرم چه می‌کند

امشب بیا که روضه بخوانی برایمان
صاحب عزای خون خدا صاحب الزمان

امشب بیا و با دل خونین جگر بخوان
از ماه خون گرفته و شق القمر بخوان
از شام بی کسی و شب بی سحر بخوان
از روضه های عمه تان بیشتر بخوان

وقتی که چشمهای تو از غم لبالب است
آئینه‌ی غریبی و غمهای زینب است

این خاک غرق ندبه و آه است العجل
هر صبح جمعه چشم به راه است العجل
آل عبا بدون پناه است العجل
بر روی نیزه ها سر ماه است العجل

یا این دل شکسته‌ی ما را صبور کن
یا لا اقل به خاطر زینب ظهور کن

يوسف رحيمي



موضوعات مرتبط: امام زمان(عج) - موضوع آزادامام زمان(عج) - مناسبت ها

برچسب‌ها: اشعار امام زمان(عجل الله تعالی فرجه)
[ 23 / 8 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار امام زمان(عج) - پیشواز محرم

این من و هجر تو و حال به هم ریخته ام
رحم کن بر من و احوال به هم ریخته ام

منم آن عاشق جامانده ی روز عرفه
سر به زیرم سر اعمال به هم ریخته ام

آرزو داشتم امسال بیایم عرفات
گریه دار از غم هر سال به هم ریخته ام

هر دل آشفته پی هم نفسی می گردد
چند وقتی است به دنبال به هم ریخته ام

به گمانم که قرار است نبینم رویت
با غمت خورده رقم فال به هم ریخته ام

درد، بالاتر از این نیست برایم انگار
دوری از توست در اقبال به هم ریخته ام

خوش به حال شهدایی که سبکبال شدند
به پریدن نرسد بال به هم ریخته ام

همه دلشوره ی من ماه محرم باشد
مادرت با خبر از حال به هم ریخته ام

به تو و گریه هنگام غروبت سوگند
فکر جدّ تو و گودال به هم ریخته ام

چه کنم دست خودم نیست دلم بی تاب است
وقت آوارگی قافله ی ارباب است



موضوعات مرتبط: امام زمان(عج) - مناسبت هااستقبال از محرم

برچسب‌ها: اشعار امام زمان(عج) - پیشواز محرم
[ 14 / 8 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) و پاییز

پاییز شد فصل بهاری که به من دادند

طی شد تمام روزگاری که به من دادند

 

خورشید پیشم هست اما من نمی‌بینم

نفرین به این چشمان تاری که به من دادند

یعقوب نابینای راه یوسفم کرده

این گریه‌ی بی اختیاری که به من دادند

 از بس نیامد که زمان رفتنم آمد

اینگونه سرشد انتظاری که به من دادند

 

پایان کار “من” به وصل “او” نینجامید

آخر چه شد قول و قراری که به من دادند

 

ای جاده‌ها ای جمعه‌ها ای مردم دنیا

کو وعده آن تکسواری که به من دادند

 

من آرزوی دیدنش را می برم _ شاید …

… گاهی بیاید تا مزاری که به من دادند

**

 حالا زمستان است و من درگور خوابیدم

خورشید من! این خانه تاریک ِ به من دادند

 

علی اکبر لطیفیان



موضوعات مرتبط: امام زمان(عج) - مناسبت ها

برچسب‌ها: اشعار امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف)
[ 12 / 7 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار امام زمان(عج) - محکومیت اهانت به پیامبر(ص)

صبح جمعه رسیده از راه و

در فراق تو بر لبم آه است

ندبه‌ ی چشمهای بارانی

ذکر «أین بقیة الله» است

**

بی تو دلهای ما چه سرگردان

بی تو احوالمان پریشان است

«العجل یا بن فاطمه» دیگر

جان به لب های ندبه خوانان است

**

روی دوشت عبای پیغمبر

وارث ذوالفقار مولایی

می رسی با طنین «جاء الحق»

می کنی کعبه را تماشایی

**

تو بیا تا معرفی گردد

در جهان برترین آئین ها

پرچم حق در اهتزاز آید

جمع گردد بساط توهین ها

**

 آخر این روزهای محنت بار

غم تو از شماره بیرون است

شده بی حرمتی به ساحت عشق

آه از این ماجرا دلت خون است

**

باز هم کینه‌ ی شیاطین و

باز هم غربت رسول الله

دل عالم چگونه تاب آورد

بشکند حرمت رسول الله

**

این جماعت ز نسل آنهایند

که به شخص نبی ستم کردند

ساحتش را به تهمت هذیان

چه وقیحانه متهم کردند

**

بعد از او کینه ها نمایان شد

تا که حق علی شود انکار

أجر او را چه خوب أدا کردند

کوثرش بین آن در و دیوار ...

**

فتنه ای در مدینه برپا شد

که زد آتش به خانه‌ ی زهرا

از همان شعله ها غروبی سوخت

خیمه های امام عاشورا

**

آن امامی که مرهم زخمش

شده شمشیر و تیر و سرنیزه

پیکرش غرق خون رها ماند و

سر او آفتاب بر نیزه

**

خون این کشته خونبها دارد

می رسد وارثی که در راه است

ندبه‌ ی چشمهای بارانی

ذکر «أین بقیة الله» است

 

یوسف رحیمی



موضوعات مرتبط: امام زمان(عج) - مناسبت هااهانت به معصومين (عليهم السلام)

برچسب‌ها: اشعار امام زمان(عج) - محکومیت اهانت به پیامبر(ص)
[ 25 / 6 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

امام زمان (عجل الله تعالي فرجه الشريف) در سوگ تخريب بقيع

هجران تلخ

 

دستم چرا به گوشه ی دامان نمی رسد؟!

پایم چرا به خیمه ی جانان نمی رسد؟!

 

در طول عمر، درد زیادی چشیده ام

دردی به تلخی غم هجران نمی رسد

 

ناز طبیب، درد دلم را زیاد کرد

این گونه شد که نسخه ی درمان نمی رسد

 

هر صبح جمعه ندبه کنان ناله می زنم

آتش به گرد این دل سوزان نمی رسد

 

پایان هفته تازه شروع غم من است

این زلف پیچ خورده به سامان نمی رسد

 

شیطان هوی هوس دل آلوده آه آه

آیا کسی به داد جوانان نمی رسد؟!

 

با این همه معاصی و غفلت عجیب نیست

یوسف اگر به وادی کنعان نمی رسد

 

در قعر چاه نفس بد اندیش گم شدم

پیغام من به سوی تو آسان نمی رسد

 

گرد و غبار آینه هم بی دلیل نیست

طوفان نفس بی تو به پایان نمی رسد

 

تخریب گنبد و حرم و نبش قبرها

کار قبیحی است،به اذهان نمی رسد

 

هر آن کسی که حرمت اجداد تو شکست

در حیرتم چرا به لبش جان نمی رسد؟!

 

ای منقم بیا و بگیر انتقام را

یعنی درآر تیغ میان نیام را

 

محمد فردوسی



موضوعات مرتبط: امام زمان(عج) - مناسبت هاتخریب قبور بقیع

برچسب‌ها: امام زمان (عجل الله تعالي فرجه الشريف) در سوگ تخريب بقيع
[ 7 / 6 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

عیدفطر با امام عصر(علیه السلام)

 

یابن الحسن!
سی شب به تو التماس کردم
این لحظه جواب طالب ام من

خواهی بنواز و خواه رد کن
احسان و عتاب طالب ام من

از کوی تو بوی عطر آمد
برخیز که عید فطر آمد


امشب که منم فتاده عشق
ساقر بزند ز باده عشق

خطی تو بیا بخوان برایم
از نامه سرگشاده عشق

آن نامه که دادی از برایم
با مطلع بی فتاده عشق

گفتی که سحر بیا به کویم
ای خسته ز سیر جاده عشق

مائیم ولی تو مخور غم
ای بنده خانزاده عشق

از کوی تو بوی عطر آید
بر خیز که عید فطر آید


تا یار ز در نیاید امشب
ای کاش سحر نیاید امشب

بیرون نروم زمیهمانی
تا یار ز در نیاید امشب

امضا نشود کتاب ما تا
از یار خبر نیاید امشب

این سی شب و روز ما نه ارزد
تا او به نظر نیاید امشب

در دام فراغ جان سپارم
آن ماه اگر نیاید امشب

از کوی تو بوی عطر آید
بر خیز که عید فطر آید


خواهم ملکت شوم نگارا
گرد فدکت شوم نگارا

کی گل کنی ای شقایق عشق؟
تا شاپرکت شوم نگارا

بر دوش نسیم صبحگاهی
چون قاصدکت شوم نگارا

هنگام نماز عید بند
تحت الهنکت شوم نگارا

بر گرد حریم تو به پرواز
مثل ملکت شوم نگارا

از کوی تو بوی عطر آمد
بر خیز که عید فطر آمد


امسال به قیمتم بیفزای
بر عشق و ارادتم بیفزای

جبرئیل گسیل خدمتم کن
بر شوق ولایتم بیافزای

پر سوخته از شرار عشقم
سوزی به حرارتم بیفزای

انفاس مرا محمدی کن
بر بار رسالتم بیفزای

از نور علی منورم کن
بر نور هدایتم بیفزای

از کوی تو بوی عطر آمد
بر خیز که عید فطر آمد


هو کش که ترانه ای بسازم
از ناله زبانه ای بسازم

در دوره پر فراق عصیان
با اشک شبانه ای بسازم

ای دوست کنار خانه تو
اذنم بده خانه ای بسازم

بر بام حریم عشقت ای یار
بگذار که لانه ای بسازم

یک بوسه دهی اگر بر این دل
باران ز زمانه ای بسازم

از کوی تو بوی عطر آمد
بر خیز که عید فطر آمد


 

کلمات کلیدی :

 



موضوعات مرتبط: امام زمان(عج) - مناسبت هاعید سعید فطر
[ 30 / 5 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]
صفحه قبل 1 2 صفحه بعد